میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

سفرنامه اصفهان


بسیار سفر باید تا پخته شود خامی... (سعدی)


بعد چندین روز غیبت اومدم تا سفر نامه مصور کوچکی از خودم انتشار بدم 

اگه حال خوندن داری بفرما ادامه مطلب...

  

ازون جایی که علاقه شدیدی به اصفهان دارم پیشنهاد دوست عزیزم رو مبنی بر سفر چند روزه به اصفهان قبول کردم.
قرار شد سه شنبه شب حرکت کنیم به اصفهان و ازون ور جمعه شب برگردیم! اما بدلیل تمام شدن بلیط مجبور شدیم یه روز سفرمون رو عقب بندازیم!

چهار شنبه شب رفتیم ترمینال رشت و منتظر اتوبوس مورد نظر... اومد و سوار شدیم و بی درد سر و معطلی حرکت کردیم.

دوتا توقف کوتاه در مسیر داشته...

ساعت ده دقیقه به هفت رسیدیم اصفهان ، ترمینال کاوه! در اولین دیدیار بعد دیدن ترمینال شون گفتیم: اینا هم ترمینال دارن ما هم ترمینال دارییییییییییییم... 

خونه تهیه کردیم و بعد صرف صبحانه و تعویض  لباس زدیم از خونه بیرون به مقصد میدان نقش جهان و ...


بعد از دید کلی رفتیم بلیط تهیه کردیم برای ورود به مسجد امام...


جالب بود...
مسجدی که در قدیم، صدای فرد سخنوری که روی منبر نسبتا بلند مینشسته با چندین کاسه ی بزرگ آب و قوس هایی که در دیوار و گنبد ها و ... داشته، بدون هیچگونه دستگاه تقویت صدا، به همه جای این مسجد بزرگ به یک میزان شنیده میشده! که محققین بزرگوار اومدن کشف کنن این اثر با چه سیستمی کار میکنه، زدن یه گوشه مسجد رو خراب کردن و این سیستم از کار افتاد و دیگه هم نتونستن مثل روز اول برگردوننش و همونطور گذاشتنش! 

بعد این رفتیم عالی قاپو...


این اثر تاریخی هم خیلی خیلی جالبه که اگه بخوام توضیح کاملش رو بدم چندین صفحه میشه!
همین قدر بگم که این بنا از هر طرف که بهش نگاه میکنه یه جور میبینیش! مثلا از جلو دو طبقه از راست فلان تعداد طبقه از چپ فلان تعداد و از عقب فلان تعداد طبقه و در داخل که میری 6 طبقه هستش! 
یه اتاقش که اس دقیقش یادم نیست، واسه موسیقی بوده! 1 اینکه اگه اون تو طبله هم میزدی صدا بیرون نمیومده! 2 اینکه اگه چندید ساز رو باهم میزدی اینقدر صدا ها شفاف بگوش میرسیده که میتونستی اونارو از هم تمیز بدی!

اینم از نمای داخلی اتاق موسیقی: 


اینم چند تا عکس دیگه از میدان بزرگ نقش جهان :

نقشه ی کوچکی که برای پیدا کردن مسیر ازش کمک گرفتیم زیـاد        پسربچه هایی که داشتن حال میکردن (منم دوست داشتم برم!)
   


   

یه جایی رو یکی توی میدان نقش جهان بهمون معرفی کرد... یعنی فوق العاده بودا... چای خانه حاج میرزا...
یه جایی در گوشه ی شمالی میدان، یا شایدم بهتره بگم شمال شرقی میدان، جایی که ورودیش اصلا نمیخوره به همچین جایی، یکی از قدیمی ترین چایخانه ها موجوده، وقتی میری داخلش حسابی حال میکنی اینقدر چیزای قدیمی هست که نگو...
دو تا اتاق داشت، یکی خانوادگی و یکی هم فقط آقایون...
جای دوستایی که قلیون میکشن خالی، ما که ترک کرده بودیم، نکشیدیم 

اینم چیزی که ما اونجا صرف کردیم : من: دوغ بهمراه گوش فیل و دوستم : چای نبات

بعدش براتون بگم که... رفتیم پل خاجو... ازون جایی که رود خشکه رفتیم پایینه پل... دیدم صدای مردی میاد که داره آواز میخونه... رفتیم به طرف صدا و منبع صدا رو پیدا کردیم... آقایی تقریبا مسن که خیلی زیبا داشت آواز میخوند... ما هم کمی نشستیم و هم استراحت و هم استفاده کردن از کنسرت مجانی این آقای خوش صدا...

   

دو تا عکاس هم بودن که داشتن از این آقا راه به راه عکس میگرفتن...

ما هم نشسته بودیم گوش میدادیم... قشنگ پاهامو دراز کرده بودم محو صدای آقایه بودم که یهو دیدم عکاسه دورببینو گرفت رو بمن و عکسی گرفت، نگاهی به عکسش کردو یکی دیگه گرفت!!! ( موهامو دیده بود و نظرشو جلب کرده بود! )
من یه نمه که به عکاسی علاقه دارم و اطلاعاتی دارم دیدم دوربینش خیلی قویه!
یه طاق پل باهاش فاصله داشتم! پاشدم رفتم طرفش، وقتی منو دید لبخندی زد. گفتم رم دوربینتون اس دیه. گفت آره. گفتم ازم عکس گرفتی، درسته؟ گفت آره. رم دوربینمو در آوردم دادم بهش و گفتم میشه با رم من و دوربین خودتون دوباره ازم عکس بگیرید؟ گفت باشه... خیلی خوش برخورد و خوش اخلاق....
خلاصه کنم... رمو دادم و رفتم سر جام نشستم و فیگور گرفتم... چندتای عکس گرفت و بعد پاشد اومد از نما های دیگه هم ازمون چندین عکس گرفت و رم رو پس داد... بعد یکم نشستیم گپ زدیم و یکم به دوربین معمولی من نگاه ی انداخت و... پسر باحالی بود... 

شبش رفتیم کوه صفه و شام رو هم اسنک که یکی از غذا های اصفهانیه خوردیم که مایش پیتزا پپرونی بود و در قالب سمبوسه درست میکردن! یعنی سمبوسه ای که مواد داخلش مواد پیتزا پپرونیه... بدک نبود.

فردا صبح هیچی!

نهار رفتیم بریانی که مخصوص اصفهان هستش رو خوردییم!!! خوردم ولی اولین و آخرین بارم بود که خوردم! بوی گوسفند میداد! 

عصرش رفتیم باغ پرندگان که جای باحالیه... لذت بخشه...


   

   


فردایی صبح خونه رو به مقصد باغ گلها ترک کردیم...
عجب جایی این باغ گلها... روحیه آدم یعنی بکل عوض میشه... دیگه قابل توصیف نیست که من بخوام چیزی در موردش بنویسم... اینجا فقط با خودمون حرف میزدیم که چرا همچین چیزی توی شهر خودمون نداریم؟؟؟!!!

   


   

راستی اینجا هم سه تن از توریست های محترم که از کشور همسایه اومده بودن، ازم خواستن که باهاشون عکس بگیرم!
موهای من توی شهر خودمون اینقدر جلب توجه نمیکرد و نمیکنه! ولی اونجا مثل اینکه خیلی بچشم میومد!

عصر هم رفتیم پارک هشت بهشت و بنای هشت بهشت رو دیدم...

اینم از حوض و آب نمای روبروی بنای هشت بهشت:

بعدش خواستیم بریم چهل ستون که دیر شد و در رو بستن و رامون ندادن!

بعدشم اومدیم خونه و بستن و بارو بندیل، البته قبلش رفتیم سوغاتی خریدیمو و بعد بارو بندیل و بستیم و راهی ترمینال کاوه شدیم.

اینم از فاخته ی گرامی که جایی امن تر از روی دوربین مدار بسته پیدا نکرد برای خونه درست کردن:
   

ساعت شش و نیم صبح هم شهر خودمون، رشت عزیز بودیم

این بود سفر نامه ی من و دوست عزیزم 

سفر خیلی خوبی بود و پر از شادی...

جای دوستان خوب خالی بود...


نظرات 13 + ارسال نظر
باران پاییزی دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 09:10 http://baranpaiezi.blogsky.com

به به چه سفری. چه خاطراتی، چه عکسهایی. آورین.
حالا سوغاتی منو کی میاری میثاق؟؟؟؟؟؟ هان؟؟؟؟؟
سفر واقعن روحیه آدم رو عوض میکنه.چه خوب کاری کردی رفتی.

ممنون

هروقت رسما دعوت شدم بمحل کارتون و یا کوه نوردی اونوقت سوغاتی دریافت میکنید!

آره واقعا سفر خیلی رو روحیه تاثیر داره

باران پاییزی دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 11:25 http://baranpaiezi.blogsky.com

محل کار که نمیشه
کوه هم که هوا سرده شاید اسفند عمومی برم
یعنی سوغاتی پرررررررررررررررررر
حالا من بیام محل کارت چی میشه سوغاتی رو بگیرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

زرنگیییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟؟؟

باشه! بفرمااااااااا...

پیمان دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 14:21 http://ruzayeman.blogsky.com

خیلی جالب بود.همیشه به گردش فقط اون بریانه که خوردی مزه گوسفند نمیداد؟؟؟
عکس هات هم خیلی قشنگ بود

ممنون

چرا دیگه! هم مزه گوسفند و هم بوی گوسفند میداد!

بازم ممنون

سلااااااااااااااام....
خوش به حالت حسابی گشتیا
منم دوباره آخر هفته میرم اصفهان دیگه

درود
آره حسابیه حسابی
خوش بگذره

لاله دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 15:38

جالبه خیلی سفرنامت قشنگ بود مخصوصا عکساش حالا سوغاتی که نیاوردی میشه بگی چه طوری عکسی که گرفتیم بزاریم تو وبلاگ منم می خوام یه عکس بزارم هر کار می کردم آپلود نمی شد قبلا بلد بودم الان یادم رفته

خیلی ممنون
باشه میام میگم بهتون

سما دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 23:26

سلام
سفرنامه جلبی بود خوشمان آمد
عکساتم لایک بود......

درود
ممنون

بازم ممنون بابت لایک

فاطمه دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 23:46

همیشه به سفر شازده
عکسات که واقعا خوشگل شده انگار خودمون تشریف بردیم اصفهان
یه عکس از موهات میزاشتی اینقدر ازش تعریف کردن

خیلی ممنون
تو دوتا از عکسایی که گذاشتم خودمم هستم! دقت کنید

good girl چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 13:44 http://aseman-man.blogsky.com

جالب نوشته بودی...
نمای عکس هاتم قشنگه...
ای بابا!!
بهتره برای برنامه ی پست بعدی،یه انشاء بنویسی به نام "من و موهام"

فاخته؟
همون موسی کو تقی مونو میگی؟!
شما رشتیا بهش می گین فاخته؟

ممنون

انشاء رو خوب گفتی

اینجا بیشتر افراد صداش میکنن "یاکریم"!
اون چیزیه که خود این حیوان میخونه شبیه "موسی کو تقی" هستش ولی اسم اصلی و درستش فاخته ست.

good girl چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 23:02

حیف رشتی هستی!
نمی تونم باهات بحث کنم!

یعنی چی؟!
چرا نمیتونی بحث کنی؟!

Ghazal پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 02:16

na gholaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa !!!beryuni be in khoshmaze kjash boo gusfand mide???!!!
dar har surat ink behetun khosh gozasht kheili khube
axsi k gerefti fogholadast

مگه من گفتم خوش مزه نبود؟! گفتم بو گوسفند میده که من دوست ندارم!

آره.

ممنون

نیروانا پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 23:09

لعنت به محققین چراگوشه مسجدمونوخراب کردن
چه عکسهای خوشملی گرفتیمن ازبریان بدم میادخیلی خوش اومدی به شهرمون دیگه چی بگم

لعنت...
همشون رو که من نگرفتم، نصفی شو دوستم گرفته ، بهر حال ممنون
ممنون
همین قدر کافیه

بهار دوشنبه 13 مرداد 1393 ساعت 19:12

وای من عاااااااشق اصفهانم
یه سالی هست نرفتم خوش ب حالت ،
ولی حتما توی ابان ١٠ روزی میرم هورااااااا

منم خیلی اصفهان رو دوست دارم
گریه نداره که، زودی آبان میرسه و میری دیگه

اااااااااااا سه‌شنبه 1 فروردین 1396 ساعت 13:24 http://لاذرعلات

ان
سگ

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد