میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

جرقه فصل جدید از زندگی...!


درود به دوستان خوب

واسه فردا یه پست آماده کرده بودم ولی بیخیالش شدم و الان که دارم این نوشته رو مینویسم ساعت 1:46 دقیقه بامداد هستش و یه مهمانی داشتیم که صحبت ها و حرف های خیلی جالبی زد، اونقدر جالب که منو کلا تو فکر برده! اونقدر که الان نمیدونم بگردم دنبال جواب برای کدوم سوالی که در ذهنم به وجود اومده! یعنی اول به کدوم سوال جواب بدم...!!!

این پست رو هم گذاشتم تا بعد ها بدونم که تغییر اساسی در مسیر زندگی من و تصمیماتی که در آینده خواهم گرفت (شاید بسته به این تغییراتی که در آینده در من ایجاد خواهد شد) از چه وقتی جرقه اش خورده و چه کسی باعث بروز و ایجاد این جرقه شده!


امشب شبی بیاد ماندنی خواهد بود...


احساسم میگه پنجره ای جدید از سوی خدا بروی من باز شده که خیلی دوست داشتنیه هر چند ممکنه خیلی ها با این موضوع مخالفت کنن و قبول نکنن...

و بهمین دلیل من تصمیم گرفتم از همین الان تا وقتی که کاملا با جنس این پنجره و دنیای آن طرف این پنجره آشنا نشدم به هیچ کسی در موردش حرفی نزنم جز اهلش...


مطمعن باشید روزی کامل و واضح و روشن در مورد این پنجره باز شده و دنیای آن سوی این پنجره خواهم نوشت...


اینم در ادامه بگم که از امروز ( یعنی دیروز) بعد ظهر دوباره بارون نازی شروع به باریدن کرده که دارم حال میکنم باهاش اساسی... 


 همونی که قبلا گفتم! این بارون فقط یه یار کم داره که باهاش قدم بزنی زیرش... زیر بارون منظورمه... 



الان اینجوری دارم کیف میکنم... 



نظرات 9 + ارسال نظر
باران پاییزی دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 09:08 http://baranpaiezi.blogsky.com

چه عالی میثاق. درود بر این مهمان تون که با وجودش جرقه ای رو در دل و ذهنت باز کرد و درود بر تو که شاگردانه گوش سپردی و حرفهاش فکرها و روزنه های جدید رو به روت باز کرد.

بخدا این بارون اگه قطع بشه من می دونم و تو. ازش تو یکی تعریف می کنی یه هفته یه هفته نمی باره

بله بله درود بر این مهمان


دقیقا داشتم این رو مینوشتم به این فکر کردم که نکنه باز هم مثل دفعه پیش بشه و باعث بشم بارون قطع بشه! ولی دلم نیومد ننویسم

go♥od girl دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 19:34 http://aseman-man.blogsky.com

سلام بر یک عاشق...حاضر جواب!
امیدوارم نور این پنجره ی روشن... مسیر زندگیتو تغییر بده...اونطوری که می خوای...
...
...
خداییش..
این بارون ریز ریز گرمی حستو دوبرابر نمی کنه؟
!
موفق باشی...

دروووووووووود بر پرفسور کم سن!

منم خیلی امیدوارم...

چرا، از دو برابر هم بیشتر

همچنین

سما دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 20:51

سلام
این نوشتتونو خوندم یاده داییم افتادم آخه هر بار میاد خونمون یه تغییری در من به وجود میاد .دمه این جور آدما گرم اساسی.
خیلی دلم خواست بنویسی که چی گفت.البته میدونم خواسته ی خاصیه
ولی دلم خواست دیگههههههههه
بدرود مستر

درود
دمشون گرم
دلت خواست ولی دل من نمیخواد که بگم
بدرود لیدی

نیروانا دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 22:43 http://nirvana18.blogsky.com

اوه منتظریم...............

منتظر نباش شاید به زودیه زود اتفاق نیفته

باران پاییزی سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 08:33 http://baranpaiezi.blogsky.com

ببین میثاق آفتاب زد خدا بگم چیکارت کنه


به من چه اخه؟!

لاله سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 11:58

خیلی خوشحالم عزیزم

دعا کنه چنین جرقه ای هم توی زندگی دوستانتم بیفته

اهووووووووووووم...

سما سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 12:11

من نگفتم که حتمی بگی.گفتم دلم خاست نگفتم دله شما هم بخاد که!!!!

میدونم

سما سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 19:01

بارون هم که زدی بند آوردی!!!!!!!

آره واقعا

... شنبه 4 آبان 1392 ساعت 19:37 http://bito-zirebaroon.blogfa.com/

چه نی نی نازیه.
ایشالا تو استان مون همش بارون بباره به شرط اینکه کسی تنها نباشه زیر بارون

اهوووم
ولی فعلا که تنها زیاده متاسفانه!!!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد