میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

جکایتی خواندنی از فرعون اما غیر مستند.



فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد.

روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.


فرعون یک روز از او فرصت گرفت.

شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد. فرعون پرسید کیستی؟


 ناگهان دید که شیطان وارد شد.

شیطان گفت خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست.


 سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد.


 بعد خطاب به فرعون گفت من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟


 پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی.

شیطان پاسخ داد زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود میآید...


از وبسایت جالب و خوب " همه چیز های جالب "



نظرات 5 + ارسال نظر
good girl یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 13:21 http://aseman-man.blogsky.com

چ قشنگ بود.
هدف داستانو میگم.

بله

یک ذهن پریشان یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 17:20 http://1zehneparishan.blogfa.com

جالب بود مرسی

خواهش میکنم

[ بدون نام ] یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 22:31

من که میگم شیطاان واسه این پیش بینی بیراه هم نگفته

بله نظر شما میتونه محترم باشه البته نمیدونم کی هستی

نیروانا دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 01:06

چه جالب

لاله دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 22:48

میثاق جان نظر بالا واسه من بود مگه از روی آی پی متوجه نمیشی که نظر واسه کی هست آپی من مشخص دیگه

نه اینبار آی پی شما مال ایران نبود مثل اینکه از فیلتر شکن استفاده میکردید

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد