میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

درووووووووووووووووووووووووود


من برگشتم!

برگشتم به وبلاگ خودم...

برگشتم به جایی که بهترین جاییکه میتونم حرف دلم رو که به کسی نمیتونم بگم، بگم...

برگشتم ولی نه با افکار قدیمی...

برگشتم بعد اتفاقات خوب و بد...

برگشتم ولی خیلی بهتر بود که اتفاقات طوری زمین میخوردن ( می افتادن ) که برنمیگشتم...

برگشتم چون تغییر در جمله "میثاق تنها" که احتمال داشت رخ بده، نداد...


برمیگردم با شعر زیبایی که ابی عزیز با صدای زیبایی که داره به گوش ما رسونده...



برایِ با تو بودن ام راهِ ستاره رفته ام

هر سفرِ ثانیه را من به شماره رفته ام

هزار پنجره نگاه در انتظار ساخته ام

روحِ غرورِ مُرده را در اشکِ خود شناخته ام



شبانه با نگاهِ تو رنگِ سپیده می شود

گل از تماشایِ رُخ ات چه آبدیده می شود

پیشِ شرابِ چشمِ تو باده کنار می رود

سَری که گرمِ‌ عشقِ توست به سمتِ دار می رود



جانِ جوانیِ مرا پیرِ ترانه کرده ای

زبانِ احساسِ مرا تو عاشقانه کرده ای

اسمِ مرا صدا بزن به قصه دعوت ام بکن

به خوابِ رویِ شانه ات بیا بَد عادت ام بکن



جانِ جوانیِ مرا پیرِ ترانه کرده ای

زبانِ احساسِ مرا تو عاشقانه کرده ای

مرا به خلوت ات ببر جان بده به نگاهِ من

ببوس تا پاک شود در عشقِ تو گناهِ من



پ.ن. : دلم تنگ اینجا شده بود...