میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

قصه شمع و پروانه


سالها قصه ی شمع و پروانه را بارها گوش میدادم .

اما هیچ وقت نمیدانستم چرا پروانه با اینکه میداند شمع در فکر سوزاندن بال های اوست باز هم دیوانه وار به دورش میچرخد یا چرا شمع با اینکه عشق پروانه را میبیند باز هم به فکر سوزاندن بال های پروانه است؟؟؟ 

دروغ نمیگویم هنوز هم نمیدانم ولی حس پروانه را درک میکنم .
آخر خودم پروانه ای شدم و تو هر لحظه شعله کشیدی تا مرا بسوزانی ،
منی را که عمری در آتش عشقت سوختم ولی دم نزدم ، منی را که ازآب شدنت گریستم ،

و با نفس هایم شعله های پر شراره ات را فوت کردم تا اب شدنت را نبینم ،

اما تو پنداشتی من از ترس سوختن بال هایم تو را خاموش کردم .

پس دوباره خود را برای سوزاندن من شعله ور ساختی !!!
من در فکر آب شدن تو بودم و اشک میریختم ،
که اگر اینگونه خودت را برای سوزاندن من شعله ور کنی طولی نمیکشد که خود را برای ویران کردن من نابود سازی ،
ولی تو اشک های مرا به خاطر ترس از سوختن میدانستی .
تو هیچ وقت مرا نفهمیدی ،

بیا بال های من در اختیار تو بال هایم را بسوزان ، من بدون بال باز هم با عشقت زندگی میکنم .

ولی شمع من روشنی شبهای خاموشم ، مواظب خودت باش که آب نشوی ، بدون بال میتوان زیست ولی بدون تو نه ! 

 


" یه پست از پست های قدیمی "