میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

خوش باشند همیشه...


در ادامه پست " طلا+ق " میخوام بنویسم!



دیشب رفته بودم جشن عقد یکی از نزدیکان نزدیک!


- داماد لیسانسه بیکار.

- داماد سالم از نظر جسمی، اخلاقی.

- عروس دیپلمه پشت کنکوری.

- عروس به نظر من کم سن و سال.
- تفاوت سنی بنظر من زیاد.
- پدر مادر ها دارای وضع مالی خوب.
- جشن عقدی در حد جشن عروسی.

- 450 تا شام و هزینه بالای تالار.

- کادوی گرون پدر مادر ها = پژو پارس صفر کیلومتر سفید رنگ ( حتی پلاک هم نشده بود لامصب )


بنظر من همه ویژگی های این دو گل تازه شکفته بد نبوده و روی تابلوی عکسی که برای امضاء گذاشته بودن هم از ته دل براشون نوشتم " خوش باشید همیشه " و امضاء کردم. و حتی منم اگه وضع مالیم خوب باشه همینطور خرج میکنم.

ولی وقتی این هزینه ها رو میدیدم فقط زوج در حال طلاقی یادم میومد که "جرقه جداییشون" یا "بهانه داماد برای جدایی" و یا هرچیزی که میشه اسمش رو گذاست، کادوی کمی بوده که پدر مادر عروس روز عروسی داده بودن!

همین... و دیگر هیچ...


طلا+ق


(کاریکاتور از احسان گنجی. اعتماد)


چرا...؟!

چرا این روز ها به راحتی خراب میکنن خونه ای رو که بسختی ساخته شده...؟!

در حوالی خودم خرابی هایی رو دیدم که جز اعصاب خوردی چیزی برام نداشته! و تشدید این سوال که چرا؟!


چرا افرادی که بعد از 4 سال بهم رسیدن در دوران نامزدی جدا میشن؟!

چرا افرادی که دو تا بچه بزرگ دارن ، دارن جدا میشن؟!

چرا افرادی که 8 سال طول کشید بعد از تلاش های زیاد به هم رسیدن اما بعد کمتر از دو سال با وجود تو راهی، دیگه نمیتونن تحمل کنن همدیگرو؟!

چرا افرادی که بعد مدت ها آشنایی با هم نامزد میکنن و بعد یکسال و نیم عروسی میگیرن اما زیر یک سقف نرفته، در حال جدا شدن هستن؟!

چرا افرادی که دم از عشق و عاشقی و راه های استحکام زندگی مشترک میزنن جدا میشن؟!

چرا...

چرا...

و چرا...


یعنی دلیلش تاثیر سریال های ماهوارست؟!

یعنی دلیلش بیکاری میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش چشم و هم چشمی میتونه باشه؟!

یعنی دلیلی بقول یکی از دوستان شکاف فرهنگی بین نسل ما و نسل گذشته میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش کم شدن میزان تحمل سختی افراد در جامعه میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش دینزدگی جوانان میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش نزدیک شدن به آخر زمان میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش روغن پالمی هستش که تو لبنیات پرچرب میریزن؟!

یعنی دلیلش احمدی نژاد میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش خودروهای سبز لجنی 91 واو میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش چاله چوله های خیابان های شهر میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش دخالت بیش از حد پدر مادرهای دلسوز میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش قلیون و کافه سنتی ها میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش تفاوت اعتقادی زوج ها میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش غیرتی شدن های الکی شوهر ها میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش شکاک بودن الکی میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش آمریکا میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش انگلیس چطور؟ میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش اسرائیل چی؟ میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش توقع زیاد داشتن میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش تجمل گرایی میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش دیر اومدن صاحب کار ما به مغازه میتونه باشه؟!
یعنی دلیلش عمل کردن بیخود بینی میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش پولدار بودن بابای بعضی ها میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش فیلم 300 میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش جدایی آزاده نامداری و فرزاد حسنی میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش دیدن معشوقه قدیمی و شروع رابطه جدید میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش نماز نخوندن میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش ناراضی بودن پدر مادر ها از بچه ها میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش ترافیک روز به روز سنگین تر از قبل میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش گشت ارشاد میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش محدودیت های قبل جدایی میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش دوستی های قبل ازدواج میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش ملکه فیس بوک بودنِ شکیرا میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش شارژ های زیادی هستش که روزانه خرید میشه؟!

یعنی دلیلش بگو مگو های مردم میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش جادو و جنبل میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش حسودی کردن های افراد میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش عشق های نا فرجام قدیمی میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش اختلاف طبقاتی میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش ضرب المثل "هرچی بدت بیاد سرت میاد..." میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش کم بودن یارانه میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش ناز نازی بار آوردن بچه ها میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش زخم زبون های برادرشوهر، خواهرشوهر، برادر خانوم، خواهرخانوم میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش سایت های اجتماعی چون فیس بوک میتونه باشه؟!

یعنی دلیلش ...

...

اووووووووووووف...

چقدر سوال توی ذهنم میتونه باشه آخه؟!

کدومش جواب سوال اصلیه؟!


با وجود این همه جدایی ها باز همه اصرار دارن مجرد ها رو متاهل کنن!
نمیخوام بگم همه زوج های جوان اطرافم جدا شدن! نه... هستن زوج هایی که اصلا مشکلی ندارن و خیلی هم خوشن با هم و هستن زوج هایی که با وجود داشتن مشکلاتی باز سقفشون سر جاشه و تلاش برای حفظش میکنن ولی هستند هم زوج هایی که دیگه زوج نیستند...


چرا اصرار دارین فردی که نه کار درست و حسابی داره نه خونه و نه یه درآمدی که بتونه فقط از پس خرج روزانه خونه بر بیاد ازدواج کنه؟!

چرا به فردی که همین بالایی ها رو که گفتم نداره میاد خاستگاری بهش جواب بله میدید؟! چرا چون سالمه؟! چقدر زیادند افرادی که سالم بودند و بعد ازدواج خراب از آب در اومدند؟!

چرا به این فکر نمیکنین که نداشتن درآمدی کفاف خرج روزانه خودش میتونه مادر تمام مشکلات دیگه باشه؟!

چرا به فردی که هنوز استقلال شخصیتی نداره و نمیتونه مستقل تصمیم بگیره زن میدن؟!


هرکی رو که بنظرم عاقله و این چیزا رو میفهمه، میبینم که ازدواج نمیکنه، اگه هم ازدواج میکنه زندگیش محکم و پایداره...


پی نوشت 1 : قبلا گفته بودم از پدر شدن میترسم، با دیدن خرابی های دورواطرافم از ازدواج کردن هم میترسم...

پی نوشت 2 : آدم ترسویی نیستم! یعنی از همه چیزایی که افراد عادی میترسن نمیترسم ولی از اینا میترسم...



اصرار زن احمق از برای طلاق :)


با اصرار از شوهرش می‌خواهد که طلاقش دهد.

شوهرش میگوید چرا؟ ما که زندگی‌ خوبی‌ داریم. از زن اصرار و از شوهر انکار. در نهایت شوهر با سرسختی زیاد می‌پذیرد، به شرط و شروط ها.

زن مشتاقانه انتظار می‌کشد شرح شروط را.

شرط: تمام ۱۳۶۴ سکهٔ بهار آزادی مهریه آت را می‌باید ببخشی.

زن با کمال میل می‌پذیرد.

در دفترخانه مرد رو به زن کرده و میگوید حال که جدا شدیم. لیکن تنها به یک سوالم جواب بده. زن می‌پذیرد. 


سوال: چه چیز باعث شد اصرار بر جدایی داشته باشی‌ و به خاطر آن حاضر شوی قید مهریه ات که با آن دشواری حین بله برون پدر و مادرت به گردنم انداختن را بزنی‌.؟


زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد: طاقت شنیدن داری؟

مرد با آرامی گفت: آری.

زن با اعتماد به نفس گفت: ۲ ماه پیش با مردی اشنا شدم که از هر لحاظ نسبت به تو سر بود. از اینجا یک راست میرم محضری که وعده دارم با او، تا زندگی‌ در رفاه کامل و در ناز و نعمت را تجربه کنم.

مرد بیچاره هاج و واج رفتن همسر سابقش را به تماشا نشست.

زن از محضر طلاق بیرون آمد و تاکسی گرفت. وقتی‌ به مقصد رسید کیفش را گشود تا کرایه را بپردازد. نامه‌ای در کیفش بود. با تعجب بازش کرد. خطّ همسر سابقش بود.

نوشته بود: "فکر می‌کردم احمق باشی‌ ولی‌ نه اینقدر."

نامه را با پوزخند پاره کرد و به محضر ازدواجی که با همسر جدیدش وعده کرده بود رفت.

منتظر بود که تلفنش زنگ زد.

برق شادی در چشمانش قابل دیدن بود.

شمارهٔ همسر جدیدش بود.

تماس را پاسخ گفت: سلام کجایی پس چرا دیر کردی؟

پاسخ آنطرف خط تمام عالم را بر سرش ویران کرد.



صدا، صدای همسر سابقش بود که میگفت:

باور نکردی؟ گفتم فکر نمی کردم اینقدر احمق باشی! این روزها می توان با ۱ میلیون تومان، مردی ثروتمند کرایه کرد تا مردان گرفتار را از شرّ زنان احمق با مهریه‌های سنگینشان نجات دهد! 


از وبلاگ دوست خوبم " ♥ آسمان پر ستاره ♥ آسمان شیراز ♥ "