میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

کودکی گل فروش...


کودکی گل فروش، باصدای عاجزانه التماسم کرد که گل بخر...


گفتم برای کی؟


گفت برای هدیه دادن به عشقت...


گفتم اگر عشقم به عشقش هدیه داد چه؟


لحظه ای سکوت کرد و گفت: گلهایم فروشی نیست...


داستان کوچولو - کودک و سگ



مردی در راه بازگشت به خانه بود که در خیابان کودک فقیری را دید که غذایش را با سگی گرسنه تقسیم میکند!

نزدیک رفت و پرسید : چرا غذایت را به این حیوان نجس میدهی ؟

کودک سگ را بوسید و گفت : از نظر من هیچ حیوانی نجس نیست. این سگ نه خانه دارد، نه غذا،

هیچکس را ندارد، اگر من کمکش نکنم میمیرد...

مرد گفت : سگ بی خانمان در همه جا وجود دارد، آیا تو میتوانی همه آنها را از مرگ نجات دهی؟

آیا تو میتوانی جهان را تغییر دهی؟

پسر نگاهی به سگ کرد و گفت : کاری که من برای این سگ میکنم، تمام جهانش را تغییر میدهد...


از وبلاگ "آلوچه