ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
معنای تنهایی را
کوهــــــــی میداند
که یک سلام ساده ی تو را
صد بـــــــــــار
پاسخ مـــــــــــی گوید...
سلما / سید محمدرضا حسینی / انتشارات فیروزی
بعضی ها به خودی خود باعث آرامش آدم میشن،
یعنی فقط چند دقیقه صحبت کردن باهاشون آدمو آرووووووووووم و شاد میکنند...
ولی...
همه مخالف رابطه آدم با این افراد هستن...
اونایی که مخالفن دلیل خودشون رو دارن ولی یکم به خواست خود آدم توجه نمیکنن...
در مخفیگاه ذهنمان کسی را که دوستش داریم، میماند...
حتی در دوری و جدایی...!!!
سگ از ناتوانی و ترس از تنهایی با وفا شد، وگرنه سگ کجا و وفا کجا!
خوشا گرگ بودن و از گرسنگی مردن ولی تن به خفت قلاده ندادن.
ﺷﯿﺮﻫﺎ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺳﻠﻄﺎﻥِ ﺟﻨﮕــَـﻠَﻨﺪ ! ﻭ ﺑﺒﺮ ﻗﻮﯼ ﺗﺮﯾﻦ ﺣﯿﻮﺍﻥِ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ !
ﺍﻣﺎ ﺧﻨﺪﻩَ ﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭِ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﺩﺭ ﺳﯿـــﺮﮎ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﭙَﺮﻧﺪ!
ﻭﻟــﯽ " گرگ" ﺭﺍﻡ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ! ﺑﺮﺍﯼِﮐــَــﺴﯽ ﻋﻮﺽ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﻭ...
ﻫﻤـــﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ " گرگ" " ﺣُــﮑﻤﺶ " "ﻣـــــــَـــــﺮﮒ " ﺍﺳﺖ.....!!!
پ.ن. 1 : میشه شخصیت های حیوانی این پست رو با بعضی آدم های دور و برمون مقاسه کرد و دید که کاملا درسته...
پ.ن. 2 : بشخصه سگ رو دوست دارم و این مطلب اصلا از ارزش سگ پیش من کم نمیکنه
ای خدای بزرگ
که در آشپزخانه هم هستی
و روی جلد قرصهای مرا میخوانی
لطفن کمی آن طرفتر !
باید همهی این ظرفها را آب بکشم
و همینطور که دارم با تو حرف میزنم
به فکر غذای ظهر هم باشم
نه ! کمک نمیخواهم
خودم هوای همه چیز را دارم
پذیرایی جارو میخواهد
غذا سر نمیرود
به تلفنها هم خودم جواب میدهم
و گردگیری این قاب …
یادت هست ؟
اینجا کوچک بودم
و تو هنوز خشمگین نبودی
و من آرامبخش نمیخوردم
درست بعد طعم توتفرنگی بود و خواب
که تو اخم کردی
به سیزده سالگی
ملافه
و رویاهایم
ببخش بی پرده می گویم
اما تو به جیبهایم
کیف دستی کوچکم
و حتی به صندوقچهی قفل دار من
چشم داشتی !
ای خدای بزرگ که توی آشپزخانهام نشستهای
حالا یک زن کاملم
چیزی توی جیبهایم پنهان نمیکنم
کیفم روی میز باز مانده است
هر هشت ساعت یک آرامبخش میخورم
و به دکترم قول دادهام زیاد فکر نکنم
لطفن پایت را بردار
میخواهم تی بکشم !
من برگشتم!
برگشتم به وبلاگ خودم...
برگشتم به جایی که بهترین جاییکه میتونم حرف دلم رو که به کسی نمیتونم بگم، بگم...
برگشتم ولی نه با افکار قدیمی...
برگشتم بعد اتفاقات خوب و بد...
برگشتم ولی خیلی بهتر بود که اتفاقات طوری زمین میخوردن ( می افتادن ) که برنمیگشتم...
برگشتم چون تغییر در جمله "میثاق تنها" که احتمال داشت رخ بده، نداد...
برمیگردم با شعر زیبایی که ابی عزیز با صدای زیبایی که داره به گوش ما رسونده...