ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
حریصانه آخرین جرعه های بودن را سر می کشم ومستی خویش را با ناله فریاد می کنم ...
در هم آغوشی گرمای مستی دلتنگ٬ قاب عکس شکسته ات می شوم
صدایت٬ در کوچه های تنگ وباریک ذهنم می پیچد وباسکوتت باز بر من لبخند می زنی
آرامشی یاس آلود٬ بغضم را می خورد وامیدی پندار گونه٬ دست تنهاییم را می گیرد
پرشتاب قدم بر می دارم تا گام های لرزانم دلت را نلرزاند
اما اکنون یادم از حضورت مست است و جای نبودنت از گذشته بر رنگ تر ...
سرابِ من بیا ...
تا آخرین جرعه ی بودن را سر بکشم ... !!!
اوه آقا عجب شعری گذاشتی بره



چاکریییییییییییییم...