خانه
عناوین مطالب
تماس با من
میثاق تنهــا
هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...
میثاق تنهــا
هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...
روزانهها
همه
ناهید عرجونی
TeamViewer
easy Chat
آبی گرافیک
پرشین جی اف ایکس
تیشینه
دومانلی آدا
جزیره مه آلود
خودمونی
هر چند مشاور خانواده هستم ولی می خوام از هر چی که دلم میخواد بگم حتی روزمرگیم .
تکواندو
همه چیز درباره تکواندو
گرافیک سرا
نستعلیق آنلاین
رو به فردا
(امین)
پیوندها
آرامش
ذهن زیبا
آسمان من
همدل و همراز
یک ذهن پریشان
(فریبا)
شبهای پر ستاره لاهیجان
♥ آسمان پر ستاره ♥ آسمان شیراز ♥
دستهها
همـــــــــه
193
عاشقانه
65
جالب
24
خنده بازار
41
مناسبتی
20
پند آموز
68
واسه خود خودشه...
59
خــــــــــــــــدا
20
واسه خود خودم!
31
دخترانه ، پسرانه
11
داستان کوچولو
20
میثاق نوشت
17
ابر برجسب
تو
من
قلب
مرد
عاشق
دختر
پسر
خدا
ازدواج
تنهایی
سگ
تنها
خنده بازار
داستان کوچولو
عشق
جدیدترین یادداشتها
همه
لذت شیرین
خیلی لذت بخشه ، تا حالا همچین حسی رو تجربه نرده بودم. یه کتابی بخرم و در طی چند روز با وجود کارای زیاد ولی بتونم تمومش...
...
اگر دنیا خزان گردد ... اسیر غم نمی گردم زمین هم، آسمان گردد ... از عشقش، کم نمی گردم به جز راهش، نمی جویم! ... به جز...
دوم مهر
غیرت دارم روی خاطراتمان... برای هیچ کس تعریفشان نمی کنم... تو فقط مرد باش و انکارشان نکن... این نیز بذگــــــرد...
جعبه کفش
زن وشوهری بیش از شصت سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد...
امید؟!
هیچ چیز از این مایوس کننده تر نیست که امیدهایی به وجود بیاید و بعد باز از بین برود ... " مارگارت اتوود "
بایگانی
آبان 1394
1
مهر 1394
2
شهریور 1394
6
مرداد 1394
2
تیر 1394
2
خرداد 1394
6
اردیبهشت 1394
1
آذر 1393
2
آبان 1393
7
مهر 1393
4
شهریور 1393
6
مرداد 1393
26
تیر 1393
6
خرداد 1393
6
اردیبهشت 1393
6
فروردین 1393
6
اسفند 1392
9
بهمن 1392
6
دی 1392
9
آذر 1392
11
آبان 1392
9
مهر 1392
11
شهریور 1392
8
مرداد 1392
9
تیر 1392
9
خرداد 1392
10
اردیبهشت 1392
11
فروردین 1392
8
اسفند 1391
8
بهمن 1391
11
دی 1391
11
آذر 1391
17
آبان 1391
5
مهر 1391
3
مرداد 1391
1
مهر 1390
2
شهریور 1390
3
مرداد 1390
4
تیر 1390
9
خرداد 1390
18
اسفند 1389
1
تقویم
آبان 1394
ش
ی
د
س
چ
پ
ج
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
جستجو
آمار : 201133 بازدید
Powered by Blogsky
ملا و قرآن
زن ملا مشغول پر کندن چند مرغ بود.
گربه ای آمد و یکی از مرغ ها را قاپید و فرار کرد.
زن فریاد زد: ملا، گربه مرغ را برد.
ملا از توی یکی از اتاق ها با صدای بلند گفت: قرآن را بیاور!
گربه تا این را شنید مرغ را انداخت و فرار کرد.
گربه های دیگر دورش جمع شدند و با افسوس پرسیدند: تو که این همه راه مرغ را آوردی چرا آنرا انداختی؟
گربه گفت: مگر نشنیدید گفت قرآن را بیاور؟
گربه ها گفتند قرآن کتاب آسمانی آنهاست به ما گربه ها چه ربطی دارد؟
گربه گفت اشتباه شما همین جاست! ملا می خواست آیه ای پیدا کند و بگوید از این به بعد گوشت گربه حلال است و نسل مان را از روی زمین بردارد!
خنده بازار
ملا
قرآن
میثاق
چهارشنبه 6 فروردین 1393 ساعت 09:00
2
لایک
نظرات
5
+ ارسال نظر
سما
چهارشنبه 6 فروردین 1393 ساعت 16:27
این دیگه چی بود!
0
1
واقعیت!
نیروانا
چهارشنبه 6 فروردین 1393 ساعت 17:43
خخخخخخخخخخخ چه باحال
0
0
هاهاها...
لاله
چهارشنبه 6 فروردین 1393 ساعت 19:34
0
0
یک ذهن پریشان
یکشنبه 10 فروردین 1393 ساعت 15:08
0
0
سام
جمعه 15 فروردین 1393 ساعت 23:35
آورین
0
0
نام
ایمیل
آدرس وبسایت
مشخصات مرا به خاطر بسپار
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد
ارسال نظر
این دیگه چی بود!
واقعیت!
خخخخخخخخخخخ چه باحال
هاهاها...
آورین