ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
یه معماى ساده:
٦ تا دختر که باهم دوست بودن میرن استخر، وقتى برمیگردن همدیگرو گم میکنن! چرا؟؟
.
.
.
بله آرایش هاشون پاک شده نشناختن همدیگه رو!
چقدر چاق شدی چیست؟
جمله ای که میتونه درجا جنس مونث رو از پا دربیاره! و در طولانی مدت باعث افسردگی اون شخص بشه!
ﭘﺴﺮ : ﺑﺎ ﺷﯿﮑﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﯿﺐ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﺨﻮﺭﯼ؟
ﺩﺧﺘﺮ : ﺷﯿﺶ ﺗﺎ !
ﭘﺴﺮ : ﻧﻪ ﺩﯾﮕﻪ ! ﻓﻘﻂ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ!
ﭼﻮﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺳﯿﺐ ﺩﻭﻡ ، ﺷﯿﮑﻤﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﻧﯿﺴﺖ!
ﺩﺧﺘﺮ : ﻋﻪ ! ﭼﻪ ﺑﺎ ﺣﺎﻝ ! ﻭﺍﺳﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﻢ...
.
.
.
ﺩﺧﺘﺮ : ﺑﺎ ﺷﯿﮑﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﯿﺐ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﺨﻮﺭﯼ؟
ﺩﺧﺘﺮ ﺩﻭﻡ : ﺩﻩ ﺗﺎ !
ﺩﺧﺘﺮ : ﺍَﻩ ﻣﺴﺨﺮﻩ! ﺍﮔﻪ ﻣﯿﮕﻔﺘﯽ ﺷﯿﺶ ﺗﺎ ، ﯾﻪ ﻣﻌﻤﺎﯼ ﺟﺎﻟﺒﯽ ﻣﯿﺸﺪ...!
سالها قصه ی شمع و پروانه را بارها گوش میدادم .
اما هیچ وقت نمیدانستم چرا پروانه با اینکه میداند شمع در فکر سوزاندن بال های اوست باز هم دیوانه وار به دورش میچرخد یا چرا شمع با اینکه عشق پروانه را میبیند باز هم به فکر سوزاندن بال های پروانه است؟؟؟دروغ نمیگویم هنوز هم نمیدانم ولی حس پروانه را درک میکنم .
آخر خودم پروانه ای شدم و تو هر لحظه شعله کشیدی تا مرا بسوزانی ،
منی را که عمری در آتش عشقت سوختم ولی دم نزدم ، منی را که ازآب شدنت گریستم ،
اما تو پنداشتی من از ترس سوختن بال هایم تو را خاموش کردم .
پس دوباره خود را برای سوزاندن من شعله ور ساختی !!!بیا بال های من در اختیار تو بال هایم را بسوزان ، من بدون بال باز هم با عشقت زندگی میکنم .
چه امید بندم در این زندگانی که در نا امیدی سر آمد جوانی
سرآمد جوانـی و مــا را نیامد پیــام وفایــی از این زندگانــی
گاهی وقت ها هست که،
دوست دارم خدا بیاد بشینه کنارم، دستم رو بگیره،
بگه: این آدم ها اذیتِت میکنن... بیا بریم.
ولی نمیاد این طلبش رو بگیه!!!
گاهی دلم بی هوا ، هوایت را می کند . . .
هوای تو ، تویی که هیچ وقت هوایم را نداشتی!