میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

تحقیقات جدید!


یک محقق ایرانی ثابت کرد که کلید ماشین برای خانمها فقط برای باز و بسته کردن در خودرو استفاده شده!

اما برای آقایون مصارف زیر را دارا میباشد:
1. خلال دندان
2. گوش پاک کن
3.وسیله در زدن
4.وسیله خاروندن سر - گردن و ... و تمام نقاط بدن
5. وسیله دفاعی
6.برای جدا کردن آدامس از ته کفش
7. برای بیرون آوردن سنگ ریزه و یا پیچ از تایر خودرو
8.جدا کردن سنگ از رو نون سنگک
9 .قاچ کردن و پوست کندن انواع میوه
10. نوشتن انواع یادگاری
11.جابه جا کردن زغال قلیون و . . . در روزهای آینده ادامه تحقیقات فاش خواهد شد... 


سرزنش غیر عاشقان را خوشتر دارم...



سگی نزد شیر آمد گفت بامن کشتی بگیر!
شیر سر باز زد!
سگ گفت : نزد تمام سگان خواهم گفت شیر از مقابله با من می هراسد!
شیر گفت : سرزنش سگان را خوشتر دارم از اینکه شیران مرا شماتت کنند که با سگی کشتی گرفته ام!!!

میثاق نوشت: من با خوندن این متن میگم:
سرزنش غیر عاشقان را خوشتر دارم از اینکه عاشقان شماتت کنند که زیر قولم بزنم و عهد بشکنم...!!!

جهت تنوع!


ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭﻣﻴﭙﺮﺳﻪ : ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﺕ ﭼﻲ ﻣﻴﺨﻮﺭﻥ؟
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﻴﮕﻪ ﺳﻔﻴﺪﺍ ﻳﺎ ﺳﻴﺎﻫﺎ؟
ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭﻣﻴﮕﻪ : ﺳﻴﺎﻫﺎ ...
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﻴﮕﻪ: ﻋﻠﻒ
ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭ ﻣﻴﮕﻪ: ﻭ ﺳﻔﻴﺪﺍ ؟
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﻴﮕﻪ: ﺍﻭﻧﺎ ﻫﻢ ﻋﻠﻒ

ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭ ﻣﻴﭙﺮﺳﻪ : ﺷﺐ ﺍﻭﻧﺎ ﺭﻭ ﻛﺠﺎ ﻧﮕﻪ ﻣﻴﺪﺍﺭﻱ؟
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﻴﮕﻪ: ﺳﻔﻴﺪﺍ ﻳﺎ ﺳﻴﺎﻫﺎ ؟
ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭ ﻣﻴﮕﻪ: ﺳﻔﻴﺪﺍ ...
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﻴﮕﻪ: ﺗﻮ ﻳﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﻱ ﺑﺰﺭﮒ
ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭ ﻣﻴﮕﻪ: ﻭ ﺳﻴﺎﻫﺎ ؟
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﻴﮕﻪ : ﺍﻭﻧﺎ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺗﻮﻫﻤﻮﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﻱ ﺑﺰﺭﮒ

ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭ ﻣﻴﭙﺮﺳﻪ: ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺨﻮﺍﻱ ﺗﻤﻴﺰﺷﻮﻥ ﻛﻨﻲ ﭼﻄﻮﺭﻱ ﺍﻳﻨﻜﺎﺭﻭﻣﻴﻜﻨﻲ؟
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﻴﮕﻪ: ﺳﻔﻴﺪﺍ ﻳﺎ ﺳﻴﺎﻫﺎ ؟
ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭ ﻣﻴﮕﻪ: ﺳﻴﺎﻫﺎ ...
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﻴﮕﻪ : ﺑﺎﺁﺏ ﺍﻭﻧﺎ ﺭﻭ ﻣﻴﺸﻮﺭﻡ
ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭ ﻣﻴﮕﻪ: ﻭ ﺳﻔﻴﺪﺍ؟
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﻴﮕﻪ: ﺍﻭﻧﺎﺭﻭ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺁﺏ ﻣﻴﺸﻮﺭﻡ

ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭﻩ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻧﻪ ﻣﻴﮕﻪ : ﺗﻮﭼﺮﺍ ﺍﻳﻨﻘﺪر ﻧﮋﺍﺩﭘﺮﺳﺘﻲ ﻣﻴﻜﻨﻲ ﻫﻲ ﻣﻴﮕﻲ ﺳﻔﻴﺪ ﻳﺎﺳﻴﺎﻩ ؟؟؟
ﭼﻮﭘﺎﻧﻪ ﻣﻴﮕﻪ: ﺁﺧﻪ ﺳﻔﻴﺪﺍ ﻣﺎﻝ ﻣﻨﻦ
ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭﻣﻴﮕﻪ : ﻭ ﺳﻴﺎﻫﺎ ؟
ﭼﻮﭘﺎﻧﻪ ﻣﻴﮕﻪ :ﺍﻭﻧﺎﻫﻢ ﻣﺎﻝ ﻣﻨﻦ
 

یه شب یه نفر از کنار قبرستون رد میشده...
می بینه همه مرده ها روی قبرشون نشستن ! 
ازشون می پرسه: چی شده؟ 
میگن: سؤالات شب اول قبر لو رفته ...
گفتن بیرون بشینید تا دوباره سوال طرح کنیم !! 


فقط یه ایرانیه که میتونه تو جملش بیستا فعل بذاره:
داشتم میرفتم برم دیدم گرفت نشست گفتم بزار بپرسم ببینم میاد نمیاد دیدم میگه نمیخوام بیام بذار برم بگیرم بخوابم...!!!


خوش باشید...

تـــو...


" شما " گرچه واژه محترمی ست ولی " تـــــو" شدن لیاقت میخواهد !




جرقه فصل جدید از زندگی...!


درود به دوستان خوب

واسه فردا یه پست آماده کرده بودم ولی بیخیالش شدم و الان که دارم این نوشته رو مینویسم ساعت 1:46 دقیقه بامداد هستش و یه مهمانی داشتیم که صحبت ها و حرف های خیلی جالبی زد، اونقدر جالب که منو کلا تو فکر برده! اونقدر که الان نمیدونم بگردم دنبال جواب برای کدوم سوالی که در ذهنم به وجود اومده! یعنی اول به کدوم سوال جواب بدم...!!!

این پست رو هم گذاشتم تا بعد ها بدونم که تغییر اساسی در مسیر زندگی من و تصمیماتی که در آینده خواهم گرفت (شاید بسته به این تغییراتی که در آینده در من ایجاد خواهد شد) از چه وقتی جرقه اش خورده و چه کسی باعث بروز و ایجاد این جرقه شده!


امشب شبی بیاد ماندنی خواهد بود...


احساسم میگه پنجره ای جدید از سوی خدا بروی من باز شده که خیلی دوست داشتنیه هر چند ممکنه خیلی ها با این موضوع مخالفت کنن و قبول نکنن...

و بهمین دلیل من تصمیم گرفتم از همین الان تا وقتی که کاملا با جنس این پنجره و دنیای آن طرف این پنجره آشنا نشدم به هیچ کسی در موردش حرفی نزنم جز اهلش...


مطمعن باشید روزی کامل و واضح و روشن در مورد این پنجره باز شده و دنیای آن سوی این پنجره خواهم نوشت...


اینم در ادامه بگم که از امروز ( یعنی دیروز) بعد ظهر دوباره بارون نازی شروع به باریدن کرده که دارم حال میکنم باهاش اساسی... 


 همونی که قبلا گفتم! این بارون فقط یه یار کم داره که باهاش قدم بزنی زیرش... زیر بارون منظورمه... 



الان اینجوری دارم کیف میکنم...