ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
خاطره شنیدنی اکبر عبدی از حسین پناهی که خواندن آن خالی از لطف نیست...
عبدی میگوید: یک روز سر سریال بودیم. هوا هم خیلی سرد بود. حسین از ماشین پیاده شد بدون کاپشن.
گفتم: حسین این جوری اومدی از خانه بیرون؟ نگفتی سرما میخوری؟! کاپشن خوشگلت کو ؟
گفت: کاپشن قشنگی بود، نه؟
گفتم: آره
گفت: من هم خیلی دوستش داشتم ولی سرراه یکی را دیدم که اون هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت. من فقط دوستش داشتم...