ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
ﻧﻬﻀﺖ ﺳﻮﺍﺩ آﻣﻮﺯﯼ اونﻫﺎ...:
ﻣﻌﻠﻢ : ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺻﺪﻣﯿﻦ ﺑﺎﺭ ، ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﻫﺎ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭﻧﺪ...
بچه اونﻫﺎ : ﺧﺪﺍ ﻗﻮت!!!
مردی در راه بازگشت به خانه بود که در خیابان کودک فقیری را دید که غذایش را با سگی گرسنه تقسیم میکند!
نزدیک رفت و پرسید : چرا غذایت را به این حیوان نجس میدهی ؟
کودک سگ را بوسید و گفت : از نظر من هیچ حیوانی نجس نیست. این سگ نه خانه دارد، نه غذا،
هیچکس را ندارد، اگر من کمکش نکنم میمیرد...
مرد گفت : سگ بی خانمان در همه جا وجود دارد، آیا تو میتوانی همه آنها را از مرگ نجات دهی؟
آیا تو میتوانی جهان را تغییر دهی؟
پسر نگاهی به سگ کرد و گفت : کاری که من برای این سگ میکنم، تمام جهانش را تغییر میدهد...
از وبلاگ "آلوچه"
یه روز یه چینیه میره بالای کوه میگه هین لا سان لاد تشین...
یه صدا از کوه میاد سخت بود یه بار دیگه تکرار کن!!!
سره کلاس بودم.
استاد: کی درسو متوجه نشد؟
من: من متوجه نشدم.
استاد : می خاستی گوش کنی.
من: کره خر.
استاد: چیزی گفتی؟
من: می خواستی گوش کنی.
از کلاس اخراج شدم که هیچ درس رو حذف هم کردم آمـــــــــــــــــــــــا کاملا ارزششو داشت!!!
رفتم مغازه سوپرمارکت...
گفت بفرمایید...
گفتم نوشابه خانواده میخوام.
ﮔﻔﺖ : ﻣﺸﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ!
ﮔﻔﺘﻢ : ﭖ ...
ﮔﻔﺖ : ﮔﻤﺸﻮ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﯽ ﺷﻌﻮﺭﻋﻮﺿﯽ! ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺧﻮﺩﺷﻮﻧﻮ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻣﯿﮑﻨﻦ.
ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﺎﺑﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻢ ﭘﻨﯿﺮ ﻫﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ.
ﮐﻠﯽ ﻣﻌﺬﺭﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﻦ ﺩﺭﺍﻭﻣﺪ و ﺑﻌﺪﺵ ﮔﻔﺖ : ﭘﻨﯿﺮ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﯼ؟؟
ﮔﻔﺘﻢ : ﭖ ﻧﻪ ﭖ ! ﻣﺘﺮﯼ؟؟
ﮔﻔﺘﻤﻮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻡ...!!!
آنگاه که تولد دختری بیگناه مایه شرمساری تازیان بود... و زندگانی برایشان دقایقی بیش به طول نمی انجامید...
نیاکان پاک ما بلند ترین شب سال را شب زایش مینو (الهه زن) و میترا (الهه خورشید) نام نهادند و گرامی داشتند و شادمانی کردند...
یلدا یادگار نام میهن و عروس زمستان در راه است...
ایران من...
هم میهنم...
یادگار نیاکانم بر شما پیشاپیش خجسته و شاد باش...