میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

برتراند راسل


ترس از عشق، ترس از زندگی است و آنان که از عشق دوری می کنند مردگانی بیش نیستند.
" برتراند راسل "


برتراند راسل در مصاحبه ای با روزنامه گاردین: 

خبرنگار از او پرسید: جناب پروفسور، شما ۸۷ سال است که می گویید خدا و زندگی پس از مرگ وجود ندارد و به زودی هم از دنیا می روید؛ حال اگر از دنیا رفتید و دیدید که هم خدا هست و هم زندگی پس از مرگ، چه می کنید؟
برتراند راسل در جواب گفت: خانم خبرنگار، این خدایی که شما می گویید وجود دارد و من می گویم وجود ندارد، بالاخره عادل است یا خیر؟
خانم خبرنگار: البته که عادل است.
برتراندراسل: اگر عادل باشد هیچ مشکلی نیست.
خانم خبرنگار: چرا!؟
برتراند راسل گفت: چون اگر عادل باشد به او می گویم خدایا یا باید دلایل فیلسوفانی را که وجود تو را اثبات می کردند، قانع کننده تر می ساختی، یا ذهن مرا ساده لوح تر و زودباورتر از این، من که نباید تاوان ضعف دلایل آن ها را بپردازم! اینکه ذهن من دیرباور است هم که دست من نیست، چون خودت ذهن مرا درست کرده ای، و گرنه اگر من آدم ساده لوح و زودباور مانند مردم کوچه و بازار بودم این دلایل ــ ولو قانع کننده نیستند ــ برای من هم قانع کننده می شدند.
خانم خبرنگار : ....


بخند


بخند

حتی اگر لبهایت انحنای خندیدن رابلد نیستند...

حتی اگر لبخندت ژست خشک و تا نخورده ی آدم بزرگ ها رابهم بزند...

 

بخند

حتی اگر لبخندت را لای پوشالی ترین دلیل بپیچند...

حتی اگر لبخندت لای هزار خاطره خاک بخورد...

 

بخند

حتی اگربغض های آجری سقف کوتاه دلت را زیرآوار درد خرد کرده است...

 

بخند

حتی اگر

سایه دیگر از خورشید پیروی نکند...

آسمان بوی دود بگیرد...

عشق کپک بزند...

شعربوی نا بدهد...

 

بخند

حتی اگر لبخند، تنها نقاب روی صورتت باشد...

 

بخند

حتی اگر...

میثاق نوشت : بخند حتی اگر از خندیدنت برداشت کنن دردی در دل نداری... 


خدای پوشالی...



آل پاچینو:
وقتی بچه بودم، دعا میکردم که خدا به من دوچرخه بده، بعد فهمیدم که تخصص خدا در دادن چیزهای دیگه س، بخاطر همین یه دوچرخه دزدیدم و از خدا تقاضا کردم که منو ببخشه!!!

میثاق نوشت :
کاش منم یه کارهایی رو که قبلا بخاطر ترس از همین خدا بود که انجام ندادم، انجام میدادم...
و یه کارهایی رو که انجام دادم، انجام نمیدادم! هه... و بعدش طلب مغفرت میکردم! شاید وضعیت الانم بهتر از این بود...

امتحان کردن شوهــــــــــــــــر!

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺧﺎﻧﻮﻣﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﻧﻮﺷﺖ : ﻣﻦ ﺧﻮﻧﻪ رو ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺏ ﻗﺎﯾﻢ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ !!!

ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﺷﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﻭ ﺧﻮﻧﺪ ، بعد ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻮﺷﺖ ، ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ هنگام ﺯﻧﮓ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﺼﺪﺍ ﺩﺭﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻩ : ﺳﻼﻡ ﻋﺰﯾﺰﻡ ، ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻟﺒﺎﺳﺎمو ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻣﯿﺎﻡ ، ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ ﻓﺪﺍﺕ ﺷﻢ !!! ﺧﺪﺍﺭﻭ ﺷﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮔﻮﺭشو ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ، ﺍیشاله ﺩﯾﮕﻪ ﺭﯾﺨﺘﺶ ﻭ ﻧﺒﯿﻨﻢ ، ﮐﺎﺵ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﺪﯾﺪمش ﺑﺎ ﺗﻮ ﺁﺷﻨﺎ ﻣﯿﺸﺪﻡ. ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ ، ﻣﻦ ﺗﺎ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﭘﯿﺸﺘﻢ. ﻭ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ…

ﺯﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ میمرد ﻭ ﭘﺮﭘﺮ ﻣﯿﺸﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺮﻭﺝ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﭼﯽ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﻧﻮﺷﺘﻪ ؟!

ﺩﯾﺪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﺧﻨﮕﻮﻝ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ، ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﭼﭙﺖ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ ! ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻡ ﻧﻮﻥ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ… :-)))))))))))))

میثاق نوشت : خانوما نتیجه بگیرن که بیخودی شوهرهاشون رو امتحان نکنن و زندگیشون رو بکنن :-)

پائولــو کوئلیــو


سعـی‌ کن انقدر کامل باشـی‌ که بزرگترین تنبیه تو برای دیگـران ، گرفتن خودت از آنهـا باشد .


٠•●ஜ پائولــو کوئلیــو ஜ●•٠