میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

رفیق چیست؟!

رفیقی چندین سال پیش بهم گفته بود اینایی که دور و اطراف خودت میبینی همشون رفیقت نیستن، اینا یه دوست معمولی هستن که نمیدونن رفیق چیه و رفاقت یعنی چی! (حالا دقیقا اینا رو نگفته بود ولی منظور حرفش همین بود.) در جواب رفیقم نگفتم اشتباه میکنه ولی گفتم اینطوریی ها هم که تو میگی نیست... و یه جورایی طرف دوستانی که فکر میکردم رفیقن رو گرفتم!

تعداد اون دوستان کم کم، کم شد و کم شد تا رسید به چند نفر که دیگه با خودمون میگفتیم اینا خوبن و با هم خوشیم و خوشی های مشترک زیادی داریم و با وجود اختلاف سلیقه هایی که بود باز هم با هم برنامه ها میرفتیم و خوش بودیم!

اما با اینکه این رفاقت ها چندین سالی از بودنش میگذشت ولی ظاهری بود...

یادم میاد، به یکی از دوستام که چندین وقت پیش در مورد نوع رفاقت من با چند تا ازدوستانم پرسیده بود، به شکلی بدون شک گفته بودم این رفاقت های صمیمی که میبینه ادامه دار نخواهد بود!

چون فکر هرکدوم رو یه جوری میخوندم که چرا این رابطه رو، با وجود اختلاف سلیقه های عمیق و خوشی های ظاهری باز هم حفظ میکنه! حالا شایدم اون چیزی که من میخوندم اشتباه بوده و باشه.


چطور ممکنه آدم ظاهر مظلومی داشته باشه ولی باطن؟!


واقعا رفیق چیست؟!

رفیق واقعی چیست؟! کیست؟!

از چی بگم؟!

گاهی اوقات بسته به سن آدم، آدم فکر میکنه دیگه الان تو بدترین شرایط زندگی هستش!

ولی یکم که بزرگ تر میشه میبینه هه اون چیزی نبوده و مشکلی که الان داره خیلی بزرگتر از اون قبلیه!

گاهی هم به جایی میرسه که چندین مشکل با موضوعات مختلف با هم بهش فشار میارن!

اونوقته که دیگه هرچقدر هم قوی باشه گاهی تو خلوت خودش یه چیزی گلوش رو فشار میاره و دوست داره هق هق بزنه!

ولی نمیزنه و تحمل میکنه و میگه نه! من قوی تر از این حرفام! من میتونم حلش کنم...

اگه هم نتونه اونقدر جسارت داره که بگه اره اشتباه از من بوده،

اشتباه از بی تجربگی من بود،

اشتباه از من بود که اطرافیانم رو اونطور که باید نشناختم،

اشتباه از من بود که قبل شروع خوب تحقیق نکردم،

اشتباه از من صاف و ساده بود...

همیشه اشتباه از منه، هیچ وقت، کسی که در طرف دیگر من قرار میگیره، اشتباه نکرده  و نمیکنه! معصومه اصلا! و فقط و فقط اشتباه از منه!


بار ها شده که به این نتیجه رسیدم ،

هیچ چیزی اونطور که خودت میخوای پیش نمیره! هیچ وقت!


در همه این موارد داشتن پدر مادری خوب و مهربون و محکم،

که مطمعنی هروقت که دیگه به ته تهش رسیدی، میتونی دستشون رو بگیری و بلند شی،

خیلی خیلـــــــــــــــی نقش مهمی داره...


این دوره از زندگی من هم میگذره!

چه آخرش خوب باشه و نزدیک به اون چیزیکه من میخوام،

چه کاملا مخالف اون چیزیکه من میخوام!

مهمش اینه که میگذره...

این نیز؟

بذگرد...


پ.ن. 1 : همه ی این پست هایی که میذارم تو وبلاگم چیزایی هستش که تو دلمه، ظاهرم رو کسی ببینه هیچ وقت اینا رو متوجه نمیشه، بیرون رفتن با دوستان خوب و خوشی ها همیشه هست، خوشی هایی که خیلی ها همین خوشی هارو ندارن و گلگی های من دلیل بد بودن زندگی من نیست ولی خوب گاهی آدم دلش میخواد یه چیزایی رو که تو دلشه بگه و من کسی رو نمبینم که بخوام بشینم باهاش حرف بزنم و اینجا راحتم و میام حرفای دلمو مینویسم.

پ.ن. 2 : شاید یکی بگه چقدر دلم دلم میکنی، ولی واقعیت همینه من خیلی آدم احساسی هستم برخلاف ظاهرم که خیلی ها منو به بی احساسی متهم میکنن!