میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

داستان کوچولو - خواست خداوند



سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت. 
وزیر همواره می گفت: هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست. 
روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید. 
وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست ! 
پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد ... 
چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد، در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیله ای رسید که مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند، زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست!!! 
آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند، اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید: چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید ! 
به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد. 
پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت: اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگی ام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ 
تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟! 
وزیر پاسخ داد : پادشاه عزیز مگر نمیبینید، اگر من به زندان نمی افتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند، بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود!!! 

 پس بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند است و هر اتفاقی که می افتد به صلاح ماست... 
نظرات 10 + ارسال نظر
باران پاییزی یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 09:25 http://baranpaiezi.blogsky.com

اول

خسته نباشید

باران پاییزی یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 09:27 http://baranpaiezi.blogsky.com

قبول دارم
هر اتفاقی بدون دلیل نمی افته
اگه سیبه رو سر نیوتن نمی افتاد قانون جاذبه کشف نمی شد
یه سوال؟؟؟
میثاق خودت چقدر به این داستان اعتقاد داری؟؟؟؟؟؟؟؟

اگه به اندازه کافی قبول نداشتم که نمیذاشتم تو وبم! پس وقتی گذاشتم یعنی قبولش دارم! شما منظورت چیه که این سوال رو پرسیدی؟

فاطمه یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 14:25 http://deleman91.blogsky.com

ما از حکمت کارهای خدا خبر نداریم وقتی چند وقت از ماجرا میگذره تازه متوجه میشیم که حکمتش چی بوده
انشالله همی اتفاقها که برامون رخ میده خیر باشه

انشالله که همینطوره

نیروانا یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 16:01 http://nirvana18.blogsky.com

اهان .. من مشکلی که دارم حکمته خواست خداست که اینجوربشم.

نه! اگه چیزی که میخواستی و نشد حکمت خداست ولی حالی که داری شاید خواست خودته و اگه بخوای میتونی اینجور نباشی

good girl یکشنبه 30 تیر 1392 ساعت 16:53 http://aseman-man.blogsky.com

وای میثاق،فوق العاده ای!
خیلی قشنگ بود.
کاش در این باور به یقین برسیم اینو گوش کن:یه چندوقتی بود یکی از اگنشتای پای یکی از اعضای خانوادم،درد میکرد.
خونمون بنایی بود این طرف داشت کمک میکرد ،که تیکه اجر خورد تو پاش.انقد خون اومد.
اما دیگه انگشتت درد نکرد.

ممنون، لطف داری

باران پاییزی دوشنبه 31 تیر 1392 ساعت 09:50 http://baranpaiezi.blogsky.com

از اونجایی که هیچ چیز بی دلیل نیست، بی دلیل سوال پرسیدم

خوب در رفتید از جواب ندادن به سوالم!

فریبا دوشنبه 31 تیر 1392 ساعت 20:18

"خدایا...
ﻫــﺪﺍﯾﺘــﻢ ﮐــﻦ ﺗﺎ ﺑــﻪ ﺍﯾــﻦ ﺑــﺎﻭﺭ ﺑﺮﺳــﻢ
ﮐﻪ ﺟــﻮﺍﺏ ﺑﺮﺧــﯽ ﺍﺯ ﺩﻋﺎﻫــﺎﯾــﻢ
ﺻﺒــﺮ ﻭ ﺍﻧﺘﻈــﺎﺭ ﺍﺳــﺖ…"

خوب میشد اگه به این چیزی که گفتید هدایت میشدیم

لاله دوشنبه 31 تیر 1392 ساعت 21:09

خیلی قشنگ بود فقط این مطالبو می خونم باعث میشه اعتقاداتم قوی تر بشه آفرین میثاق آفرین برتو گل پسر خیلی خیلی زیبا بود

خیلی خوبه
خیلی خیلی ممنون

سارا سه‌شنبه 1 مرداد 1392 ساعت 14:01 http://sky-2012.mihanblog.com/

سما پنج‌شنبه 3 مرداد 1392 ساعت 23:12

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد