میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

تنهایی...



تنهایی یعنی...

بی خبری از کسی که روزگاری از دقیقه دقیقه ی هم خبر داشتید...


تنهایی یعنی...

روز تولدت خوابشــــــــــــــــو ببینی...



دلم تنگه ، مثل ابرهای تیره      توی حسی مثل زندون اسیره 

تو از احساس من چیزی نمیدونی      که داری بـی خودی منـو میرنجونی



جنس اصل نیست!



فقط یک بار می توان در طول عمر عاشق شد . . .

دفعه ی دوم دیگه خبری از جنس اصل نیست . . . !!!


به خاطر اینکه فکر کنم تویی . . .

آهنگ زنگ من روی موبایلت با بقیه فرق داشت؛


ولی . . .


آهنگ زنگت رو موبایلم مثل بقیه بود !



تو به خاطر اینکه بفهمی منم . . .


و من به خاطر اینکه فکر کنم تویی . . . !!!




از وبلاگ دوست خوب " ღ♥ღ عاشقانه سرا ღ♥ღ "



یکسال از 11 آبان 91 میگذره...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

جرقه فصل جدید از زندگی...!


درود به دوستان خوب

واسه فردا یه پست آماده کرده بودم ولی بیخیالش شدم و الان که دارم این نوشته رو مینویسم ساعت 1:46 دقیقه بامداد هستش و یه مهمانی داشتیم که صحبت ها و حرف های خیلی جالبی زد، اونقدر جالب که منو کلا تو فکر برده! اونقدر که الان نمیدونم بگردم دنبال جواب برای کدوم سوالی که در ذهنم به وجود اومده! یعنی اول به کدوم سوال جواب بدم...!!!

این پست رو هم گذاشتم تا بعد ها بدونم که تغییر اساسی در مسیر زندگی من و تصمیماتی که در آینده خواهم گرفت (شاید بسته به این تغییراتی که در آینده در من ایجاد خواهد شد) از چه وقتی جرقه اش خورده و چه کسی باعث بروز و ایجاد این جرقه شده!


امشب شبی بیاد ماندنی خواهد بود...


احساسم میگه پنجره ای جدید از سوی خدا بروی من باز شده که خیلی دوست داشتنیه هر چند ممکنه خیلی ها با این موضوع مخالفت کنن و قبول نکنن...

و بهمین دلیل من تصمیم گرفتم از همین الان تا وقتی که کاملا با جنس این پنجره و دنیای آن طرف این پنجره آشنا نشدم به هیچ کسی در موردش حرفی نزنم جز اهلش...


مطمعن باشید روزی کامل و واضح و روشن در مورد این پنجره باز شده و دنیای آن سوی این پنجره خواهم نوشت...


اینم در ادامه بگم که از امروز ( یعنی دیروز) بعد ظهر دوباره بارون نازی شروع به باریدن کرده که دارم حال میکنم باهاش اساسی... 


 همونی که قبلا گفتم! این بارون فقط یه یار کم داره که باهاش قدم بزنی زیرش... زیر بارون منظورمه... 



الان اینجوری دارم کیف میکنم...