میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

شغل مقدس

مرخصی ندارد ، حتی وقت استراحت ندارد ...
حقوق و مزایا ندارد ، بیمه ندارد ...
ترفیع پست و مقام ندارد ...
استعفا یا اخراج شدن ندارد ...
بازنشستگی و از کارافتادگی ندارد ...
با این حال دوست داشتنی ترین شغل دنیاست عاشــــق بودن است ...

میثاق نوشت: کپی از دوست هنرمند و شاعر، وبلاگ "روزهـــــــــا
در نظرات یکی از پست هام اینو گذاشته بود، منم عمل پاک کپی پیست رو انجام دادم 


مــــــــــــــــــن...
هیچ کــــــــــــــــاری در این دنیا ندارم...
جــــــــــــــــــــــــــــز...
دوست داشتن تــــــــــــــــــــــــــــــو...

اصرار زن احمق از برای طلاق :)


با اصرار از شوهرش می‌خواهد که طلاقش دهد.

شوهرش میگوید چرا؟ ما که زندگی‌ خوبی‌ داریم. از زن اصرار و از شوهر انکار. در نهایت شوهر با سرسختی زیاد می‌پذیرد، به شرط و شروط ها.

زن مشتاقانه انتظار می‌کشد شرح شروط را.

شرط: تمام ۱۳۶۴ سکهٔ بهار آزادی مهریه آت را می‌باید ببخشی.

زن با کمال میل می‌پذیرد.

در دفترخانه مرد رو به زن کرده و میگوید حال که جدا شدیم. لیکن تنها به یک سوالم جواب بده. زن می‌پذیرد. 


سوال: چه چیز باعث شد اصرار بر جدایی داشته باشی‌ و به خاطر آن حاضر شوی قید مهریه ات که با آن دشواری حین بله برون پدر و مادرت به گردنم انداختن را بزنی‌.؟


زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد: طاقت شنیدن داری؟

مرد با آرامی گفت: آری.

زن با اعتماد به نفس گفت: ۲ ماه پیش با مردی اشنا شدم که از هر لحاظ نسبت به تو سر بود. از اینجا یک راست میرم محضری که وعده دارم با او، تا زندگی‌ در رفاه کامل و در ناز و نعمت را تجربه کنم.

مرد بیچاره هاج و واج رفتن همسر سابقش را به تماشا نشست.

زن از محضر طلاق بیرون آمد و تاکسی گرفت. وقتی‌ به مقصد رسید کیفش را گشود تا کرایه را بپردازد. نامه‌ای در کیفش بود. با تعجب بازش کرد. خطّ همسر سابقش بود.

نوشته بود: "فکر می‌کردم احمق باشی‌ ولی‌ نه اینقدر."

نامه را با پوزخند پاره کرد و به محضر ازدواجی که با همسر جدیدش وعده کرده بود رفت.

منتظر بود که تلفنش زنگ زد.

برق شادی در چشمانش قابل دیدن بود.

شمارهٔ همسر جدیدش بود.

تماس را پاسخ گفت: سلام کجایی پس چرا دیر کردی؟

پاسخ آنطرف خط تمام عالم را بر سرش ویران کرد.



صدا، صدای همسر سابقش بود که میگفت:

باور نکردی؟ گفتم فکر نمی کردم اینقدر احمق باشی! این روزها می توان با ۱ میلیون تومان، مردی ثروتمند کرایه کرد تا مردان گرفتار را از شرّ زنان احمق با مهریه‌های سنگینشان نجات دهد! 


از وبلاگ دوست خوبم " ♥ آسمان پر ستاره ♥ آسمان شیراز ♥ "



زیباترین و دردناکترین عکس


این عکس در سال 1998 زیباترین و دردناکترین عکس تاریخ شد.


هند ، آپارتمانی که در آتش و دود گرفتار شده ، و مادری که برای حفظ جان دختر بچه اش او را از پنجره بیرون نگه داشته تا با دود ناشی از آتش خفه نشه. 
دلم با دیدن این عکس خیلی گرفت متاسفانه مادر این کودک بعد از مدتی بعلت خفگی از دود آتش جان سپرد اما نکته ی شگفت انگیز اینجاست که مادر بعد از مرگش بچه رو رها نکرده و ماموران آتش نشانی تونستن بچه رو صحیح و سالم از اون ارتفاع به زمین بیارند.


ﯾــﻪ ﺭﻭﺯ ﺧــــــﻮﺏ ﻣﯿــــــﺎﺩ...


کاش میدانستم چه کسی این سرنوشت را برایم بافت…

آنوقت به او می گفتـــــــــــــــــــــــم…

یقه را آنقدر تنگ بافته ای… که بغض هایم را نمی توانم فرو دهم…!



این نیز بذگــــــــــــرد...

ﯾــﻪ ﺭﻭﺯ ﺧــــــﻮﺏ ﻣﯿــــــﺎﺩ...

ﯾــﻪ ﺭﻭﺯ ﺧــــــﻮﺏ ﻣﯿــــــﺎﺩ ﮐـــﻪ ﺑـــﺎﻻﯼ ﻋﮑﺴـــــﻢ ﻣﯽ ﻧـﻮﯾﺴــــــﻦ :


ﺍﻧﺎ ﻟﻠﻪ ﻭ ﺍﻧﺎ ﺍﻟﯿـــــﻪ ﺭﺍﺟﻌﻮﻥ... 

ﯾــﻪ ﺧـــﻂ ﻣﺸﮑــــﯽ ﮐﻨــــــﺎﺭﺵ 

ﻣﻨـــﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﻟﺒﺨﻨــــﺪ ﻣﯿﺰﻧـــــﻢ ﺗـــﻮ ﻋﮑـــــﺲ ... 



خـــــــــــدا جونم هنوزم میگما... طلبت آماده ی آمادست... 



تصور کنین دخترا برن جبهه جنگ!


مریم اون دشمن رو تیر بارون کن...

- نــه حیفه خوشکله دلم نمیاد بکشمش ؛ نمیخوام 

سارا اون پسره رو بمبارون کن...

- نـــــــه شبیه بی افمــــــــــــه نمیتونم بکشمـش 

مهسا تفنگ ها رو پر کن...

- باشه ؛ یه لحظه وایســـــــــــا موهامو ببندم 

نیلو خشاب ها رو بیار...

- وای یه سوسک داره رو خشابا را میره 

شبنم اون پسره رو بکش...

- وای نـــــــــــــــــه نمیتونم خون ببینم 

سوسن هفتیرا رو پر کن...

- اه دیدین چی شد ناخنم شکست 

مهناز فردا باید بریم خط مقدم...!

- واااای نه! چی بپوشم؟