میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

میثاق تنهــا

هیچ وقت،هیچ چیزی،اونطور که خودت میخوای پیش نمیره...

روز تولد مولود کعبه، امام علی (ع) مبارک باد.

مقام پدر 

هر کجا تجلیل دیدم از مقام مادر است
از پدر نامی ندیدم گرچه او را یاور است
رنج و زحمت بر پدر باشد فراوان در جهان
چون گرفتاری عالم را همیشه در براست
هر چه را مادر کشد زحمت بعالم بهر تو
دردهای بیشمارش بین پدر را بر سر است
سختی کار جهان کرده پدر را بس خشن
در پناه لطف او مادر ظریف و دلرباست
نوگل خندان بود مادر که زاییده تو را
در ره زحمت پدر چون آتش و خاکستر است
بین پدر در کار سخت مشغول از صبح تا بشب
همزمان مادر بروی تخت یا در بستر است
گر شنیدی زیر پای مادران باشد جنان
این پدر باشد که دربان بهشت مادر است
گر که کسری پای بوسی میکند از فاطمه (ع)
شوی او مولا علی (ع) بین عالمی را رهبر است  

 پدر عزیزم روزت مبارک. انشاالله سایه ات همیشه بالای سر ما باشه.

همیشه دوستت دارم ...

وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...
صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...   

وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی .   

وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...
صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ...پیشونیم رو بوسیدی و گفتی بهتره عجله کنی ...داره دیرت می شه .  

 

وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ...
بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری بعد از کارت زود بیا خونه .  

 

وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم ...
تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری تو درسها به بچه مون کمک کنی .  

 

وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ...
تو همونجور که بافتنی می بافتی بهم نکاه کردی و خندیدی .  

 

وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی ...  

 

وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم ...
در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود .  

 

وقتی که 80 سالت شد ... این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری ... 


نتونستم چیزی بگم . فقط اشک در چشمام جمع شد .  

اون روز بهترین روز زندگی من بود ، چون تو هم گفتی که منو دوست داری .

به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی چون زمانی که از دستش بدی مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی اون دیگر صدایت را نخواهد شنید. 

دوستت دارم ... 

 

I LOVE YOU

 

دوستت دارم ... 

خیانت...

گل آفتابگردون سرش رو بالا گرفت تا خورشید رو ببینه ولی یهو غروب شد و مهتاب اومد تو آسمون و چشمکی به آفتابگردون زد ولی آفتابگردون سرش رو پائین انداخت... 

آره گلها هیچوقت خیانت نمی‌کنند... 


خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ... 

خیانت میتواند به دروغ دوست داشتن باشد... 

خیانت تنها این نیست که دستت در کف دست دیگری باشد... 

خیانت میتواند جاری کردنی اشک بر دیدگانی عاشقی باشد....   

  

تقاضای مرخصی همسر

می گویند در دوران قبل که پاســگاه های ژاندارمری در مناطق مرزی و روستایی و دور از شهرها وجود داشته و اکثرا ماموران مستقر در آنها از نقاط دیگر برای خدمت منتقل می شدند باید مــدت زیادی را دور از اقوام و بستگان سپری می کردند کما اینکه سفر و رفت وآمد به سهولت فعلی نبوده شاید بعضی مواقع حتی در طول سال هم امکانی برای مسافرت ماموران به شهر موطن خود پیش نمی آمد و به همین خاطر معدود خانه سازمانی در اختیار فرمانده پاسگاه و برخی ماموران دیگر قرار می گرفت.همـــسر یکی از فرماندهان پاسگاه که به تازگی هم ازدواج کرده و چندین ماه از زندگیشان دور از شهر و بستگان در منطقه خدمت همسرش می گذشت بدجوری دلتنگ خانواده پدری اش شده بود چندین  بار از شوهرش درخواست می کند که برای دیدن پدر ومادرش به شهرشان به اتفاق هم یا به تنهایی مسافرت کند ولی هر بار شوهرش به بهانه ای از زیر بار موضوع شانه خالی می کند.زن که در این مدت با چگونگی برخورد ماموران زیر دست شوهرش و بعضا مکاتبات آنها برای گرفتن مرخصی و غیره هم کم و وبیش آشنا شده بود به فکر می افتد حالا که همسرش به خواسته وی 
اهمیتی قائل نمی شود او هم به صورت مکتوب و به مانند ماموران درخواست مرخصی برای رفتن و دیدن خانواده اش بکند ، پس دست به کار شده و در کاغذی درخواست کتبی به این شرح می نویسد: 

 ...

ادامه مطلب ...

یخ فروش

زندگی قصه ی مرد یخ فروشیست که از او پرسیدند:فروختی؟ 

گفت نخریدند تمام شد...