ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
ای خدای بزرگ
که در آشپزخانه هم هستی
و روی جلد قرصهای مرا میخوانی
لطفن کمی آن طرفتر !
باید همهی این ظرفها را آب بکشم
و همینطور که دارم با تو حرف میزنم
به فکر غذای ظهر هم باشم
نه ! کمک نمیخواهم
خودم هوای همه چیز را دارم
پذیرایی جارو میخواهد
غذا سر نمیرود
به تلفنها هم خودم جواب میدهم
و گردگیری این قاب …
یادت هست ؟
اینجا کوچک بودم
و تو هنوز خشمگین نبودی
و من آرامبخش نمیخوردم
درست بعد طعم توتفرنگی بود و خواب
که تو اخم کردی
به سیزده سالگی
ملافه
و رویاهایم
ببخش بی پرده می گویم
اما تو به جیبهایم
کیف دستی کوچکم
و حتی به صندوقچهی قفل دار من
چشم داشتی !
ای خدای بزرگ که توی آشپزخانهام نشستهای
حالا یک زن کاملم
چیزی توی جیبهایم پنهان نمیکنم
کیفم روی میز باز مانده است
هر هشت ساعت یک آرامبخش میخورم
و به دکترم قول دادهام زیاد فکر نکنم
لطفن پایت را بردار
میخواهم تی بکشم !