-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 مرداد 1393 00:00
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 مرداد 1393 00:00
-
حذف کردن...
دوشنبه 6 مرداد 1393 09:00
طرف فامیلیش "خبردار" بوده! میره سربازی، هر وقت فرمانده میگفته: خبردار... یارو دست بلند میکرد میگفته: حاضر قربان! فرمانده هم بهش میگفته: احمق با تو نبودم! صاف بایست! یه روز یک هیأت نظامی قرار شد بیان بازدید! فرمانده برای این که آبروش نره بهش یک ماه مرخصی میده! هیأت بازدید کننده اومدند فرمانده بلند گفت:...
-
داستان کوچولو - ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺩﺍﺭ ﺑﺎﻧﮏ ﺑﻮﺩﻡ!
دوشنبه 6 مرداد 1393 09:00
یکی تعریف میکرد: " ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺩﺍﺭ ﺑﺎﻧﮏ ﺑﻮﺩﻡ ! ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ ﺍﻭﺭﺩ ﺁﺧﺮﺍﯼ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺎﻧﮑﯽ ﺑﻮﺩ ، ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻦ . ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﻭﻗﺘﺶ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎﺭ ﻣﻦ بر ﯾﺰﻡ ! ﮔﻔﺖ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﭘﺴﺮ ﮐﯿﻢ ! ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﮕﯽ؟ ! ﮔﻔﺘﻢ ﭘﺴﺮ ﻫﺮ ﮐﯽ ﺑﺎﺷﯽ ! ﺳﺎﻋﺖ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺎﻧﮏ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺳﺎﯾﺘﻮ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ! ﯾﻪ...
-
داستانی کوچولو - مرد و اسب و سگ
چهارشنبه 1 مرداد 1393 09:00
مردی با اسب و سگش در جادهای راه میرفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقهای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدتها طول میکشد تا مردهها به شرایط جدید خودشان پی ببرند. پیاده روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق میریختند و...
-
تو چه خواهی کرد؟
دوشنبه 30 تیر 1393 09:00
من می توانم... جای سیگار نقاشی بکشم ! با دوغ مست کنم ! با وسایل خانه تمام شب را تانگو برقصم ! و به جای تو بالشتک دوران کودکی ام را در آغوش بگیرم ! تو برای فراموش کردن کسی که بی نظیر دوستت داشت چه خواهی کرد؟! از وبلاگ خانم مهربان " همدل و همراز "
-
داستان کوچولو - اهمیت تفکر
پنجشنبه 26 تیر 1393 09:00
پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب کند. چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند. آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت که: «در اتاق به روی شما بسته خواهد شد و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد، تا زمانی که آن جدول را حل نکنید نخواهید توانست قفل را باز کنید. اگر بتوانید مسئله را حل...
-
برتراند راسل
دوشنبه 23 تیر 1393 09:00
ترس از عشق ، ترس از زندگی است و آنان که از عشق دوری می کنند مردگانی بیش نیستند. " برتراند راسل " برتراند راسل در مصاحبه ای با روزنامه گاردین: خبرنگار از او پرسید: جناب پروفسور، شما ۸۷ سال است که می گویید خدا و زندگی پس از مرگ وجود ندارد و به زودی هم از دنیا می روید؛ حال اگر از دنیا رفتید و دیدید که هم خدا...
-
در اندرون مـــــن خستـــــه دل ندانـم کیسـت...
شنبه 21 تیر 1393 09:00
چو بشنوی سخن اهل دل مگـــو که خطاست سخن شناس نهای جان من خطا این جاست سرم بـه دنیــی و عـقـبـــی فـــــرو نـمــیآید تـبارک الله از این فتنهها که در سر ماست در اندرون مـــــن خستـــــه دل ندانـم کیسـت که من خموشم و او در فغان و در غوغاست دلـم ز پرده برون شـــد کـجایـــی ای مـطرب بـنال هان که از این پرده کار ما به...
-
دیوانه عاقل!
چهارشنبه 18 تیر 1393 09:00
ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ؟ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ” ﻋﺸﻘﻢ ” ﺭﺍ … ! ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻋﺸﻘﺖ ﮐﯿﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ : ﻋﺸﻘﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ...!!! ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺸﻘﺖ ﺣﺎﺿﺮﯼ ﭼﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﮐﻨﯽ؟ ﮔﻔﺖ : ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﺎﻗﻼﻥ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ ، ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ، ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ، ﺩﻭﺭ ﻧﻤﯿﺰﻧﻢ ، ﻭﻋﺪﻩ ﺳﺮﺧﺮﻣﻦ ﻧﻤﯿﺪﻫﻢ ، ﺩﺭﻭﻍ ﻧﻤﯿﮕﻮﯾﻢ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ ، ﺗﻨﻬﺎﯾﺶ...
-
اتفاق باور نکردنی!
چهارشنبه 4 تیر 1393 09:30
ﻣﻦ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻢ!!! ﻭ ﺗﻮ ﺑﺎ " ﺍﻭ" ﻣﯽ ﺭﻭﯼ!!! ﺍﻭ ﻋﺮﻭﺳﺖ ﻣﯽ کند... ﮐﻮﺩﮐﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﻣﯽ ﻧﻬﺪ... ﮐﻮﺩﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ... ﻭ ﺧﻮﺩ ﭘﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ! ﻭ ﻣﻦ ِ ﯾﮏ ﺷﺒﻪ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﺩﺭﺩ! ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺗﻤﺎﻡ ِﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ... ﻫﻤﺮﺍﻩ ِﺗﻤﺎﻡ ِﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺖ... ﭘﯿﺮ ﻭ ﭘﯿﺮ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ!!! ﺗﻮ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ... ﻭ ﻣﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﯼ ﭘﺮﮔﺎﺭ ِ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺩﻡ!!! ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﻭﺭﺗﺮ...
-
بخند
پنجشنبه 29 خرداد 1393 09:00
بخند حتی اگر لبهایت انحنای خندیدن رابلد نیستند... حتی اگر لبخندت ژست خشک و تا نخورده ی آدم بزرگ ها رابهم بزند... بخند حتی اگر لبخندت را لای پوشالی ترین دلیل بپیچند... حتی اگر لبخندت لای هزار خاطره خاک بخورد... بخند حتی اگربغض های آجری سقف کوتاه دلت را زیرآوار درد خرد کرده است... بخند حتی اگر سایه دیگر از خورشید پیروی...
-
خدای پوشالی...
چهارشنبه 28 خرداد 1393 09:00
آل پاچینو: وقتی بچه بودم، دعا میکردم که خدا به من دوچرخه بده، بعد فهمیدم که تخصص خدا در دادن چیزهای دیگه س، بخاطر همین یه دوچرخه دزدیدم و از خدا تقاضا کردم که منو ببخشه!!! میثاق نوشت : کاش منم یه کارهایی رو که قبلا بخاطر ترس از همین خدا بود که انجام ندادم، انجام میدادم... و یه کارهایی رو که انجام دادم، انجام نمیدادم!...
-
کودکی گل فروش...
پنجشنبه 22 خرداد 1393 09:00
کودکی گل فروش، باصدای عاجزانه التماسم کرد که گل بخر... گفتم برای کی؟ گفت برای هدیه دادن به عشقت... گفتم اگر عشقم به عشقش هدیه داد چه؟ لحظه ای سکوت کرد و گفت: گلهایم فروشی نیست...
-
امتحان کردن شوهــــــــــــــــر!
چهارشنبه 7 خرداد 1393 09:00
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺧﺎﻧﻮﻣﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﻧﻮﺷﺖ : ﻣﻦ ﺧﻮﻧﻪ رو ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺏ ﻗﺎﯾﻢ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ !!! ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﺷﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﻭ ﺧﻮﻧﺪ...
-
پائولــو کوئلیــو
یکشنبه 4 خرداد 1393 09:00
سعـی کن انقدر کامل باشـی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگـران ، گرفتن خودت از آنهـا باشد . ٠•●ஜ پائولــو کوئلیــو ஜ●•٠
-
وقتی نیستی...
پنجشنبه 1 خرداد 1393 09:00
اگه تپیدن قلب تو باعث تپیدن قلب یکی دیگه می شه ، پس واسه زنده نگهداشتن ۲ نفرتلاش کن... وقتی نیستی چنان به توفکرمیکنم که مغزم به نبودنت پی نمیبرد...
-
مهندس و گم شدن همسزش...
یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 09:00
یک مهندس رفت کلانترى تا براى همسر گم شده اش فرم پر کنه ! مهندس : زنم رفته خرید ولى هنوز برنگشته خونه ! پلیس : قدش چقدره ؟ مهندس : تا حالا دقت نکردم ! پلیس : لاغره ؟ چاقه ؟ مهندس : یک کم شاید لاغر یا چاق !؟ پلیس : رنگ چشمهاش ؟ مهندس : دقیقاً نمی دونم !؟ پلیس : رنگ موهاش ؟ مهندس : والا هى رنگ می کنه !! پلیس : چى پوشیده...
-
او و یارش ، منو یادش ، در شب عروسیش... 93.02.22
سهشنبه 23 اردیبهشت 1393 02:09
-
کاش خوابت کمی مرا میدید!
یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 23:00
کاش خوابت کمی مرا ببیند! حداقلش فقط همین امشب ببیند... ببیند چقدر دلم تنگ است... ببیند چقدر نفسم تنگ بالا پایین می شود... ببیند مرا که میگویم: او و یارش - منو یادش...
-
ﺗﮑﻪ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﯼ ﻫﺴﺘﻢ...
سهشنبه 16 اردیبهشت 1393 09:00
ﺗﮑﻪ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﯼ ﻫﺴﺘﻢ... ﭘﻮﺷﺶ ِ ﺩﮐﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺁﺗﺶ، ﺭﻭﯼ ﺩﻳﻮﺍﺭ! ﻧﺠﺎﺕ ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﺩﺭﻧﮓ ﻧﻜﻦ! ﺑﺸﻜﻦ... از دست یکی از دوستان...
-
داره که نداره...
پنجشنبه 11 اردیبهشت 1393 09:00
هر کسی تو زندگیش یکی رو داره... که نداره...
-
88.02.09
سهشنبه 9 اردیبهشت 1393 21:00
88.02.09
-
بچه و کچل
یکشنبه 24 فروردین 1393 09:00
یه روز یه آقایی با بچه ش میرن سینما میبینن جلوشون یه کچل نشسته! آقاهه به بچه ش میگه:اگه زدى پسه کله این کچله یه ساندویچ بهت میدم. بچهه میزنه توسر کچله!!! کچله برمیگرده میگه: چرا میزنى؟ میگه:به به عباس کچل خوبی؟ کچله میگه : عباس کچل کیه! پسره میگه: آخ ببخشید فک کردم دوستم عباس کچله! دو دقیقه بعد دوباره آقاهه میگه : اگه...
-
حس امنیت...
سهشنبه 19 فروردین 1393 09:00
این مطلب رو توی وبلاگ یکی از دوستای خوب مجازیم خوندم. یه حس خاصی داشتم بعد خوندنش، کلا هم همیشه به چنین مسائلی که متاسفانه توی جامعه بدی که داریم، هست، فکر میکنم! هیچ وقت هم به نتیجه ای نمیرسم! که آیا این مسائل روزی حل خواهد شد یا نه! " وقتی ما پسرها اولین بار وارد محیط مدرسه میشویم، حس خاصی داریم. یه نوع دلهره...
-
فرخنده باد جشن 13 بدر و جشن روز تیــــــــــــر
چهارشنبه 13 فروردین 1393 07:00
ایرانیان قدیم نیز پس از دوازده روز جشن گرفتن و شادی کردن که به یاد دوازده ماه سال است، روز سیزدهم نوروز را که روز فرخنده ایست به باغ و صحرا می رفتند و شادی می کردند و در حقیقت با این ترتیب رسمی بودن دورهً نوروز را به پایان میرسانیدند. ریشه اعتقاد به شوم بودن و نحسی عدد سیزده مشخص نیست ؛ اما آنچه مسلم است این است که...
-
ویکـــتور هــــوگو
دوشنبه 11 فروردین 1393 09:00
تمـامِ آن چیـزی کـه دربـارهی تـو در سَـرم هسـت ، دههـا کتـاب مـی شـود . امـا تمـامِ چیـزی کـه در دلـم هسـت ، فقـط دو کلـمه اسـت ، دوســتت دارم ! ٠•●ஜ ویکـــتور هــــوگو ஜ●•٠
-
ملا و قرآن
چهارشنبه 6 فروردین 1393 09:00
زن ملا مشغول پر کندن چند مرغ بود. گربه ای آمد و یکی از مرغ ها را قاپید و فرار کرد. زن فریاد زد: ملا، گربه مرغ را برد. ملا از توی یکی از اتاق ها با صدای بلند گفت: قرآن را بیاور! گربه تا این را شنید مرغ را انداخت و فرار کرد. گربه های دیگر دورش جمع شدند و با افسوس پرسیدند: تو که این همه راه مرغ را آوردی چرا آنرا انداختی؟...
-
درود و دو صد بدرود
دوشنبه 4 فروردین 1393 17:00
بدرود دومین قالب...
-
سال نو مبارک
پنجشنبه 29 اسفند 1392 20:27
نوروزتان خجسته... سال 1393 خورشیدی 7036 میترائی آریایی 3752 زرتشتی 2573 شاهنشاهی هرچند از هجرت 1393 سال میگذرد، ولی سرزمین آریایی من 5644 سال قبل از آن نوروز را جشن میگرفت... آرى پیشینه سرزمین من بسى بیشتر از 1393 سال است!!! به احترام بهار آغاز می کنم... به عشق طبیعت سر سبز می شوم... به یاد خوبی ها لبخند می زنم و...