-
ثبات شخصیت داره این بزرگوار…
شنبه 9 شهریور 1392 09:00
به سگ ها که محبت میکنی باوفا میشن به آدم ها که محبت میکنی هار میشن آما!!! به خر که محبت میکنی… اصلا براش فرقی نداره!!! از بس که ثبات شخصیت داره این بزرگوار… -------------------------- ----------- ----> 1 < -------------------------- ----------- ---- ضدِحالِ بزرگ برای یه مادر اینه که… ۹ ماه دوران بارداری رو تحمل...
-
داستان کوچولو - آزمون سه پرسش سقراط
سهشنبه 5 شهریور 1392 09:00
هر زمان شایعه ای روشنیدید و یا خواستید شایعه ای را تکرار کنید این فلسفه را در ذهن خود داشته باشید! در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درایت فراوانش مورد ستایش بود. روزی فیلسوف بزرگی که از آشنایان سقراط بود، با هیجان نزد او آمد و گفت: سقراط میدانی راجع به یکی ازشاگردانت چه شنیده ام؟ سقراط پاسخ داد: "لحظه ای صبر...
-
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻛﺴﻲ... ﮐﻪ ﻗﻠﺒﺶ ﻣﺜﻞ ﻗﺒﺮﺷﻪ... ﻓﻘﻂ ﺟﺎﯼ ﯾﻨﻔﺮﻩ...
پنجشنبه 31 مرداد 1392 09:00
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻛﺴﻲ... ﮐﻪ ﻗﻠﺒﺶ ﻣﺜﻞ ﻗﺒﺮﺷﻪ... ﻓﻘﻂ ﺟﺎﯼ ﯾﻨﻔﺮﻩ...
-
حسین پناهی
یکشنبه 27 مرداد 1392 09:00
خاطره شنیدنی اکبر عبدی از حسین پناهی که خواندن آن خالی از لطف نیست... عبدی میگوید: یک روز سر سریال بودیم. هوا هم خیلی سرد بود. حسین از ماشین پیاده شد بدون کاپشن. گفتم: حسین این جوری اومدی از خانه بیرون؟ نگفتی سرما میخوری؟! کاپشن خوشگلت کو ؟ گفت: کاپشن قشنگی بود، نه؟ گفتم: آره گفت: من هم خیلی دوستش داشتم ولی سرراه...
-
زن...!!!
چهارشنبه 23 مرداد 1392 09:00
در چه ماهی هست که زنها در آن کمتر حرف میزنند !؟ جواب: ماه اسفند آخه ۲۹ روزه ! ********** دو خصوصیت فقط و فقط تو رانندگی بانوان دیده میشه ۱ – راه نمیرن ! ۲ – راه نمیدن ! ************ زنها مثل کامپیوتر هستند یک بار خودش را میگیری و یک عمر لوازم جانبی آنرا ! ************ گفت زنی به شوهرش روزی…. من بمیرم چگونه خواهی زیست؟...
-
شغل مقدس
سهشنبه 15 مرداد 1392 09:00
مرخصی ندارد ، حتی وقت استراحت ندارد ... حقوق و مزایا ندارد ، بیمه ندارد ... ترفیع پست و مقام ندارد ... استعفا یا اخراج شدن ندارد ... بازنشستگی و از کارافتادگی ندارد ... با این حال دوست داشتنی ترین شغل دنیاست عاشــــق بودن است ... میثاق نوشت: کپی از دوست هنرمند و شاعر، وبلاگ " روزهـــــــــا " در نظرات یکی از...
-
اصرار زن احمق از برای طلاق :)
شنبه 12 مرداد 1392 09:00
با اصرار از شوهرش میخواهد که طلاقش دهد. شوهرش میگوید چرا؟ ما که زندگی خوبی داریم. از زن اصرار و از شوهر انکار. در نهایت شوهر با سرسختی زیاد میپذیرد، به شرط و شروط ها. زن مشتاقانه انتظار میکشد شرح شروط را. شرط: تمام ۱۳۶۴ سکهٔ بهار آزادی مهریه آت را میباید ببخشی. زن با کمال میل میپذیرد. در دفترخانه مرد رو به زن...
-
زیباترین و دردناکترین عکس
چهارشنبه 9 مرداد 1392 09:00
این عکس در سال 1998 زیباترین و دردناکترین عکس تاریخ شد. هند ، آپارتمانی که در آتش و دود گرفتار شده ، و مادری که برای حفظ جان دختر بچه اش او را از پنجره بیرون نگه داشته تا با دود ناشی از آتش خفه نشه. دلم با دیدن این عکس خیلی گرفت متاسفانه مادر این کودک بعد از مدتی بعلت خفگی از دود آتش جان سپرد اما نکته ی شگفت انگیز...
-
ﯾــﻪ ﺭﻭﺯ ﺧــــــﻮﺏ ﻣﯿــــــﺎﺩ...
دوشنبه 7 مرداد 1392 09:00
کاش میدانستم چه کسی این سرنوشت را برایم بافت… آنوقت به او می گفتـــــــــــــــــــــــم… یقه را آنقدر تنگ بافته ای… که بغض هایم را نمی توانم فرو دهم…! این نیز بذگــــــــــــرد... ﯾــﻪ ﺭﻭﺯ ﺧــــــﻮﺏ ﻣﯿــــــﺎﺩ... ﯾــﻪ ﺭﻭﺯ ﺧــــــﻮﺏ ﻣﯿــــــﺎﺩ ﮐـــﻪ ﺑـــﺎﻻﯼ ﻋﮑﺴـــــﻢ ﻣﯽ ﻧـﻮﯾﺴــــــﻦ : ﺍﻧﺎ ﻟﻠﻪ ﻭ ﺍﻧﺎ ﺍﻟﯿـــــﻪ ﺭﺍﺟﻌﻮﻥ......
-
تصور کنین دخترا برن جبهه جنگ!
جمعه 4 مرداد 1392 09:00
مریم اون دشمن رو تیر بارون کن... - نــه حیفه خوشکله دلم نمیاد بکشمش ؛ نمیخوام سارا اون پسره رو بمبارون کن... - نـــــــه شبیه بی افمــــــــــــه نمیتونم بکشمـش مهسا تفنگ ها رو پر کن... - باشه ؛ یه لحظه وایســـــــــــا موهامو ببندم نیلو خشاب ها رو بیار... - وای یه سوسک داره رو خشابا را میره شبنم اون پسره رو بکش... -...
-
آدم وقتی عاشق شد...
چهارشنبه 2 مرداد 1392 09:00
آدم وقتی عاشق شد... چشمش خود به خود روی همه بسته میشه... ! اگه نشد... اون عشق نیست... آدم وقتی عاشق شد... فقط صلاح و خوبیه عشقش رو میخواد... ! اگه غیر از این بود... اون عشق نیست... آدم وقتی عاشق شد... یه لحظه نمیتونه غم عشقش رو ببینه و آروم بگیره... ! اگه غیر از این شد... اون عشق نیست... آدمی که عاشق شد... هیچ وقت با...
-
داستان کوچولو - خواست خداوند
یکشنبه 30 تیر 1392 09:00
سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت. وزیر همواره می گفت: هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست. روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید. وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست ! پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از...
-
مصاحبه برای استخدام
چهارشنبه 26 تیر 1392 09:00
مصاحبه کننده : در هواپیمائی 500 عدد آجر داریم، 1 عدد آنها را از هواپیما به بیرون پرتاب میکنیم. الان چند عدد آجر داریم ؟ متقاضی : 499 عدد ! مصاحبه کننده : سه مرحله قرار دادن یک فیل داخل یخچال را شرح دهید. متقاضی : مرحله اول: در یخچالو باز میکنیم - مرحله دوم: فیلو میذاریم تو یخچال - مرحله سوم: در یخچالو میبندیم !!...
-
استاد علی اکبر دهخدا و رادیو صدای آمریکا
شنبه 22 تیر 1392 10:30
با خوندن این مطلب اولین سوالی که به ذهنم اومد این بوده: ما چه بودیم و چه شدیم؟! و اینکه: آخر و عاقبت ما چه خواهد شد؟ این یه روز خوبی که میگن میاد، به من و امثال من و همسن و سال های من میرسد آیا؟! دعوت رییس اداره اطلاعات سفارت آمریکا از استاد علی اکبر دهخدا برای مصاحبه با رادیو صدای آمریکا 19 دیماه 1332 تهران آقای...
-
روزه میگیری؟! :-)
پنجشنبه 20 تیر 1392 13:00
اولـی: امسال روزه می گیری؟ دومی: آره اگه خدا بخواد... اولـی: منم میگیرم ولی آخه کدوم پزشکی این همه سختی رو برای بدن تأئید میکنه؟! دومی: همون که وقتی همه پزشکا جوابت کردن برات معجزه میکنه...
-
خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی سخت است...
چهارشنبه 19 تیر 1392 09:00
خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی سخت است... فراموش کردن کســـــــــــــــــــــــی که با او همه چیز و همه کس را فراموش میکردم!!! دکـــــتر گوشـے را روے سینہ ام جابجا مـے کند: نفسِ عمیق عمیق تر... و مے گوید : حجمِ شش هاےِ شما کمـــ شده است! من اما فقط دلمــــــــــــــــــــــ براےِ تو...
-
شوخی پسرا و دخترا - داستان سربازی :)
دوشنبه 17 تیر 1392 09:00
شوﺧﯽ ﭘﺴﺮﺍ ﺍﻭﻟﯽ : ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﭘﺲ ﮐﻠﺶ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺗﻮ ﺩﻮﻣﯾﺸﻮ ﻣﺤﮑﻢ ﺗﺮ ﺑﺰﻥ! ﺩﻭﻣﯽ: ﺣﻠﻪ ﺩﺍﺩﺍ... برو... . . . . . ﺷﻮﺧﯽ ﺩﺧﺘﺮﺍ: ﺍﻭﻟﯽ: ﻣﻦ ﻣﺪﺍﺩﺷﻮ ﺑﺮﻣﯿﺪﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﺩﺳﺖ ﻣﻨﻪ! ﺩﻭﻣﯽ : ﻭﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﯼ... عجب هیجانی! ﺑﺎﺷﻪ ﻋﺰﯾﺰﻡ * - * - * - * - * - * - * - * - * - * - * - * سربازی راهیِ واسه آدم کردنِ پسرا! . . . . . ادامه در ادامه مطلب... اما...
-
لبخنـد همیشه راز خوشبختی نیست...
چهارشنبه 12 تیر 1392 09:00
بر خاک بخواب نازنین، تختـی نیست... آواره شدن حکـایـت سختــــی نیست... از پاکـی اشــــک های خــود فهمیدم... لبخنـد همیشه راز خوشبختی نیست... معلم گفت: دو خط موازی هیچگــــــــــــــــــــاه به هم نمیرسند... مگر اینکه یکی از آنهـــــــــــــــــــــــــــا خود را بشکند... گفتم: مــــــــــــــــــــن خودم را شکستم؛ پس...
-
داستان کوچولو - رضا شاه و کور شفا پیدا کرده
شنبه 8 تیر 1392 09:00
میگن یه روز رضا شاه توی صحن شاه عبدالعظیم بوده که صدای فریاد جماعت رو میشنوه ، از همراهان علت روجویا میشه ، میگن یک کور مادرزادی بوده ، به صحن آقا دخیل بسته ، شفا پیدا کرده! رضا شاه دستور میده شفا یافته رو بحضورش بیارن ، از اون میپرسه ، شما کور مادر زاد بودی ؟ طرف میگه : بله قربان ! رضا شاه میگه : یعنی الان شفا پیدا...
-
داستان کوچولو - مرد کشاورز و زن نق نقو
شنبه 1 تیر 1392 09:00
مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت میکرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم میزد. یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با...
-
داستان کوچولو - مرد دوچرخه سوار
پنجشنبه 30 خرداد 1392 09:00
مردی با دوچرخه به خط مرزی میرسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مامور مرزی میپرسد: « در کیسه ها چه داری؟». او میگوید «شن»! مامور او را از دوچرخه پیاده میکند و چون به او مشکوک بود ، یک شبانه روز او را بازداشت میکند ، ولی پس از بازرسی فراوان، واقعاً جز شن چیز دیگری نمییابد. بنابراین به او اجازه عبور میدهد. هفته بعد...
-
رای من دکتر محسن رضایی
چهارشنبه 22 خرداد 1392 00:00
رای من... دکتر محسن رضایــــی بدون تردید با محسن رضایی به بهترین انقلاب اقتصادی خواهیم رسید... بیایید دست در دست هم با رای دادن به محسن رضایی در این انقلاب بزرگ اقتصادی و رونق تولیدات داخلی سهیم باشیم...
-
داستان کوچولو - بهلول و شیاد
سهشنبه 21 خرداد 1392 09:00
آورده اند که بهلول سکه طلائی در دست داشت و با آن بازی می نمود. شیادی چون شنیده بود بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت: اگر این سکه را به من بدهی در عوض ده سکه که به همین رنگ است به تو میدهم. بهلول چون سکه های او را دید دانست که آنها از مس هستند و ارزشی ندارند به آن مرد گفت به یک شرط قبول می کنم : اگر سه مرتبه با صدای بلند...
-
شنیده بودم دروغ می گویند...
جمعه 17 خرداد 1392 01:45
شنیده بودم دروغ می گویند اما انتظارش را نداشتم... آینه ها را می گویم جای ِ من... تصویر تو را تحویلم می دهند !!! از دوست عزیزم نیما رجب زاده
-
نسخه جدید بلاگ اسکای
دوشنبه 13 خرداد 1392 15:20
منم از شما دوستان خوبم پیشاپیش از صبر و شکیبایی شمـــــــــا سپاسگذارم امیدوارم با این بروز رسانی بتونیم با امکانات بیشتری از بلاگ اسکای استفاده کنیم نمونه آزمایشی رو که دیده بودم خیلی باحال بود و امکانات خوب و جالبی اضافه شده بود با آرزوی موفقیت برای مدیران بلاگ اسکای
-
زندگی چه می گوید؟؟؟
یکشنبه 12 خرداد 1392 10:06
امروز که از خواب بیدار شدم از خودم پرسیدم : زندگی چه می گوید؟؟؟ جواب را در اتاقم پیدا کردم: سقــف گفت : اهداف بلند داشته باش! پنجــره گفت : دنیا را بنگر! ساعت گفت : هر ثانیه با ارزش است! آیینـــه گفت : قبل از هر کاری به بازتاب آن بیندیش! تقویــم گفت : به روز باش! در گفــــــت : در راه هدف هایت سختی ها را هُل بده و...
-
داستان کوچولو - بهلول و معلم
شنبه 11 خرداد 1392 11:04
روزی بهلول داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردهایش می گوید : من در سه مورد با امام صادق(ع) مخالفم. یک اینکه می گوید : خدا دیده نمی شود . پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد. دوم می گوید : خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد. سوم هم می گوید : انسان...
-
من خود آن سیزده ام !!!
چهارشنبه 8 خرداد 1392 09:43
یار و همســر نگرفتم که گرو بود سرم تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز من بیچاره همان عاشق خونین جگــــرم پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت پدر عشــــــــــــــق بسوزد که درآمد پدرم عشـــق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر عجبا هیــــــــــچ نیرزید که بی سیم و زرم سیزده را همه عالم به در...
-
کدوم صندلی؟!!!
دوشنبه 6 خرداد 1392 15:02
معلم فلسفه یک صندلی می گذاره وسط کلاس و به شاگردانش میگه: شما باید یک مقاله بنویسید و در آن ثابت کنید که این صندلی وجود ندارد! یکی از شاگردان دو کلمه مینویسه و ورقشو میذاره رو میزش... و بعد از این که معلم ورقه ها رو تصحیح میکنه اون بهترین نمره رو میگیره! نوشته بوده: کدوم صندلی؟!!!
-
روز پدر...
جمعه 3 خرداد 1392 14:50
«به سلامتی پسر کوچولویی که پول های مچاله شده اش را آروم گذاشت جلوی فروشنده و گفت: « برای روز پدر یک کمربند به من بده. » فروشنده پرسید: « چه شکلی یا چه جنسی باشه؟ » پسرک گفت: « فرقی نمی کنه ، فقط دردش کم باشه. »